مانند باغ خرّم رویت بهاری نیست مانند قلب زخمی من هم اناری نیست از هرطرف گنجشک قلبم سنگ‌باران شد جز دست پرمهرت برایم شاخساری نیست تنها به‌فکر این دل تنها و عاشق باش شایستۀ تورت به‌جز این دل شکاری نیست زندان آغوش تو مأوایی است بی‌همتا غیر از همین، بین من و غصه حصاری نیست آن‌قدر باریدم که از جانم کدورت رفت آیینه‌ها تارند و بر این دل غباری نیست راهی به جایی نیست غیر از عشق می‌دانم غیر از قطار عشق در دنیا قطاری نیست آدم برای عشق اصلا روی خاک آمد دنیا پر از عشق است، غیر از عشق کاری نیست ای عشق که داری حکومت می‌کنی بر دل! از این حکومت -شکر تو- راه فراری نیست ای عشق! خوبی کن دوباره! باز خوبی کن! از عشق غیر از خیر و خوبی انتظاری نیست دارم گدایی می‌کنم با شعر، عشقت را جز فقر پیش ما گداها افتخاری نیست لایمکن الفرار من حکومتک🦋