ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ قاصد برسان مژده‌ی دیدار و دگر هیچ هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان دل مانده، همین عقده‌ی دشوار و دگر هیچ ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ طرفی که من از عشق بتان بسته‌ام این است در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ مستی ست،که درمان دل سوخته‌ی ماست ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ برتاب حزین ، از دو جهان دیده‌ی دل را عشق است در این دایره، در کار و دگر هیچ