یا خواب و به غفلت برود،دور بماند یا بی خبر از چشم تو ، مأمور بماند از موی شرابی ِ تو ، این باد ِ پیاپی در حدّ ِ همین قافیه ، محصور بماند ای نخل رطب،سلسله تب‌،سعدی ِلبریز دستور بفرما دف و سنتور بماند در کوفه‌ی‌ابروی‌شماصنعت ِ ‌شمشیر بر نای ِ دَفَ ام ، خنجر ِ ماهور بماند تا زلف شما توی خیابان نخورد چشم لطفاً ! گره ی روسری ات ، کور بماند انگور تر از باده‌ی‌جام‌است نباید لب های تو در می‌کده مستور بماند؟! زیباتر ازآن شیوه‌ی لبخند مگر هست؟ ای کاااااش لبت حالت مذکور بماند تا شعر تویی، مست ِ سلیمانی خویشم این راز ِ غزل ، بین من و مور بماند