من اگر تشنه شوم،آب شدن را بلدی؟ یاشوم شب زده،مهتاب شدن را بلدی؟ من به بی خواب شدن،شهره شدم اما تو راستی اینهمه بی خواب شدن را بلدی؟ اینکه از دور تماشا بکنی چیزی نیست بی هوا وارد گرداب شدن را بلدی؟ تو که هربار دم از عشق زدی راست بگو چقدَر شیوه ی بی تاب شدن را بلدی؟ اولین شرط وفا،سوختن و ساختن است مرد و مردانه بگو،آب شدن را بلدی