من دلم تنگ شده فاجعه را می‌فهمی عمق دلتنگی و این حال مرا می‌فهمی چون درختی که بریزد همه‌ی بار و برش شده‌ام مضحکه‌ی صاعقه‌ها می‌فهمی رو به موتم همه اینگونه به من خیره شدند منم آن روح سراسیمه رها می‌فهمی قهر تو برده مرا تا درکاتی دیگر شده‌ام کافر و مغضوب خدا می‌فهمی گر خداوند بپرسد که چه می‌خواهی تو من بگویم که تو را باز تو را می‌فهمی ...