📚 دید فلسفی، فقهی و ابرفقهی به تَک‌پند خدا ابرفقه نمی‌گوید «نخست اندیشه، سپس اقدام» بلکه می‌گوید نخست اقدام سپس اندیشه: «العُقولُ أئمةُ الأفکار و الأفکارُ أئمةُ القلوبِ و القلوبُ أئمةُ الحواسِّ و الحواسُّ أئمةُ الأعضاء». کراجکی، کنز، ۱: ۲۰۰. عقل‌ها امامان فکرها هستند و فکرها امامان قلب‌ها و قلبها امامان حس‌ها و حسها امامان عضوها. پس عقل چیزی جز فکر، و بلکه اصل انسان و امام فکر و دیگر لایه‌ها است. هرگاه همه لایه‌های پنجگانه در فرد یا نظام بر هم پیوند بخورند و کار درستی انجام شود، همه لایه‌ها باهم «یک» کار را انجام داده اند که نامش «تعقل» است. در نگاه ارسطویی، «ذاتی» و بنیاد انسان، فکر است؛ نه عقل! و انسان جانداری اندیشا است و منطق برترین دانش و پایه اندیشه (فلسفه) است. پس نگرانی بنیادی ارسطوئیان، «اندیشیدن» است؛ ای برادر تو همه اندیشه‌ای. فقه مُصطَلَح با اینکه در پی انجام کار است، ولی دغدغه‌اش بیشتر بر شناخت و انجام حکام فرعی است؛ تا انجام جور دین (ولایت). بر پایه ابرفقه، انسان با «عقل» آغاز می‌شود و عقل تصمیم به انجام کار درست گرفته، اقدام می‌کند. سپس فکر برای ادامه کار، به برنامه ریزی می‌پردازد. اینک به آیه «قیام» بنگرید: 🔻آیه قیام؛ چکیده همه دستورهای خدا (أَقبِل فَأقبَل) «قل إنما أعظُکم بواحدةٍ أن تَقوموا لِلّهِ مَثنى‏ و فرادى‏ ثم تَتَفکّروا ...». سبأ، ۴۶. خدا به پیامبر می‌فرماید به ما بگوید که «یک» پندی به ما می‌دهد؛ اینکه باهم یا تَکی، برای خدا برخیزیم و سپس بیندیشیم! ◽️رویکرد فلسفی؛ تفرّق و قعود برای رسیدن به تفکر المیزان: این آیه دستور می‌دهد که برای خدا به گونه متفرق و به دور از تجمع و غوغا به پا خیزید؛ زیرا غوغا آگاهی و اندیشه [در خود] ندارد و بیشتر حق را می‌کُشد و باطل را زنده می‌کند. سپس می‌گوید. جمله «ما بصاحبکم ...» استینافی و مستقل از «تتفکرون» است و اینگونه جمعبندی می‌کند: «المعنى: قُل لهم إنما أوصيكم بالعِظَة أن تنهضوا و تنتصبوا لوجه الله متفرقين حتى يصفو فكركم و يستقيم رأيكم اثنين اثنين و واحدا واحدا». الميزان، ‏۱۶: ۳۸۸. ارزیابی اگر همه دستورهای خدا را درهم بفشریم تا یک دستور از آن درآید ابرفقه می‌گوید که چون گوهر و بنیاد انسان عقل است (الإنسان بِعَقله)، پس این دستور همانا محوریت عقل درون و برون (امام و ولیّ) برای تجمع لایه‌های جامعه و قیام است؛ وگرنه زندگی و مرگِ بی‌ولیّ، جهالت است. نگاه ارسطویی می‌گوید که چون ذاتی و بنیاد انسان، اندیشه است (الإنسانُ حیوانٌ ناطق) پس دستور گوهری خدا این است که مبادا تجمع کنی و انقلاب (غوغا) بپا کنی! بلکه باید متفرقانه در پی فضایی آرام و نیکو برای اندیشیدن بروی؛ مانند ملاصدرا. چه بسا پیامد کار ملاصدرا و همالان وی آن بود که صفویه در آن پیچ بزرگ تاریخ، سقوط کند و ایران ۳۰۰ سال از پیشرفت‌های شتابان جهان دور بماند و تکه‌های بزرگی از تن ایران و اسلام ناب جدا شود و اگر امام خمینی پیرو نگاه نادرست فلسفی بود، اینک نیز طاغوت پهلوی بر اسلام فرمان می‌راند. نگاه فکرزده، آیه‌ای که «پرچم» عقل و ولایت و تجمع و قیام و اقدام است را «چَمبر» قعود و تجنب و بی‌اقدامی و فکرورزی تفسیر می‌کند؛ ولی امام خمینی که ابرفقیه است، از این تَک‌پندِ چکیده‌ی همه قرآن، پرچم ولایتمداری، تجمع و تظاهرات، قیام و غوغای انقلاب را برافراشت. انقلابی که بزرگترین بستر رشد تفکر و فلسفه حقیقتاً اسلامی و زداینده تفلسف إثلامی است. ◽️رویکرد ابرفقهی به آیه قیام امام خامنه‌ای در ۴ اسفند ۹۹: «[امام خمینی] از آیه شریفه‌ «قُل اِنَّماٰ اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ» استفاده کردند برای این معنا[ی قیام و حکومت؛] نه اینکه «اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ» تا بروید نماز بخوانید؛ نه، تا حکومت درست کنید، تا نظام اسلامی درست کنید. امام از این استفاده کرد، یک نهضت راه انداخت در سال ۴۱، بعد در طول زمان، متفکّرین، علاقه‌مندان، ارادتمندان،‌ شاگردان امام و در رأس همه خود امام، این فکر را تغذیه کردند تا منتهی شد به وجود انقلاب، پدید آمدن انقلاب و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام برآمده‌ از انقلاب.» در سخن رهبر، رویکرد فقه مُصطَلَح نیز روشن شده است: فروگذاری «عقل و ولایت» و پرداختن به فرعها 📚پسینی بودن فکر و «یک» بودن پند در سخن امام خامنه‌ای یک آموزه ابرفقهی نازک و ژرف آمده است؛ این که امام اول اقدام عقلی کرد: «امام از این [آیه قیام] استفاده کرد و یک نهضت را در سال ۴۱ راه انداخت» و سپس امتداد فکری قیام انجام شد: «در طول زمان، متفکرین و شاگردان امام و در رأس همه خود امام، این فکر را تغذیه کردند» 🔺 قیام پنج لایه دارد و همگی رویهم یک کار و «یک تعقل» است یعنی بِواحدة درست درمی‌آید ولی در برداشت فلسفی یادشده، قیام به تفرق و انجام تفکر، دو پند میشود؛ نه یکی! 📚 مقاله کامل: ابرنگار 📚 موشکافی علامه و انقلاب