📚ابرفقه ارزیابی افراد
◾️ابرفقه
امیرالمؤمنین ع میفرماید نظام درون انسان و نظام جامعه، ۵ لایه دارد: «عقلها [که] امامان فکرها هستند و فکرها [که] امامان قلبها هستند و قلبها [که] امامان حسّها است و حسّها که امام عضوها هستند. کنز، ۱، ۲۰۰.
◾️عقل فرد؛ ارزش حیاتی نظام درون
ارزش هر نظام (فرد یا جامعه) به عقل است (امیرالمؤمنین: الإنسان بِعَقله) و این ارزش حیاتی و تعیینکننده است (امیرالمؤمنین ع: فَقدُ العقلِ فقدُ الحیاة).
◾️عقل جامعه (امام)؛ ارزش حیاتی نظام
درباره عقل نظام جامعه نیز پیامبر ص فرمودهاند که هر کس با امام زمانش نباشد [زندگی و] مرگش جاهلی است (من مات و لم یَعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة).
◾️رابطه عقل درون و عقل برون (جامعه)
هر کس به هر اندازه که عقلِ درون داشته باشد، دارای سنخیت با عقل برون و بهره از ولایتمداری خواهد بود.
◾️چیستی عقل
عقل به هیچ روی، همان فکر نیست! عقل، امام است و فکر، مأموم (العقولُ ائمّةٌ الأفکار). عقل، «تعقل» میکند و فکر، «تفکر» میکند؛ معاویه قوه فکر داشت ولی نور عقل و تعقلش را از میان برده بود. عقل، نور و «بندگیآور» است. واژه «عقل» یعنی «بند»، «عاقل» یعنی «بنده» و «تعقل» یعنی «بندگی» و هر کس بندگی نکند، تعقل ندارد؛ هر چند فیلسوف، متکلفم یا فقیه باشد.
◾️کاربست ابرفقه در ارزیابی علما
خب اکنون اگر بخواهیم کسی مانند آخوند خراسانی را ارزیابی کنیم، چه باید بگوییم؟ اگر بینگاریم که عالم (لایه فکر) بود، نخست اینکه زنده بودن لایه فکر (عالم بودن) به دریافت حیات از عقل است. دوم اینکه آیا داوری درباره کسی از روی «علم» وی، داوریِ حیاتی و عقلپایه است؟ نه! در
این نوشته، سنجه خوب و بد بودن را بیشتر بکاویم:
◾️کاربست ابرفقه در ابلیس شناسی
ابلیس هم توحید در
ذات را پذیرفته بود، هم توحید در
خالقیت، هم توحید در
ربوبیت تکوینی (کارگردان جهان)، هم توحید در ربوبیت تشریعی در احکام الهی (از این رو شش هزار سال کارهایی که خدا آنها را تشریع کرده بود، انجام میداد) و هم توحید در
عبادت (اُلوهیت) و حتی توحید در
ولایت (سیاست) خدا هم داشت و در گذر شش هزار سال مخالفتی با سیاستها و حکمرانی خدا بر جهان نکرد.
پس شیطان چه «مرگ»ش بود؟ مرگش از دست دادن عقل بود (فقدُ العقل فقد الحیاة) نشانش هم آن بود که در «
بزنگاه ولایی» از دستور سیاسی ولیّ امر (خدا) درباره آدم، سرپیچی کرد. پس داوری ابرفقهی درباره ابلیس این است که او خیلی چیز داشت و از بزرگان تراز به شمار میرفت، ولی در بزنگاه سیاسی، ولایتمدار نبود! یعنی توحید در ولایت نداشت!
◾️ولیّنشناسی استضعافی
گاه شاید ولیّنشناسی در برخی بزنگاهها، از روی استضعاف و پوشیدگی آن بر کسی باشد. چنین کسی در این چیز حیاتی، مستضعف است.
◾️شناسندگی ابرفقهی پیغمبر (ص)
شناخت آخوند خراسانی به نام «عالم، عابد، زاهد»، بدون شناخت لغزش ولایی وی در بزنگاه مشروطه و «شکست خوردن اسلام» در آن بازه، شناخت مُرده است؛ نه زنده و ابرفقهی:👇
👈گروهی در نزد پیغمبر به ستایش کسی پرداختند تا آنجا که همه نیکیها را برایش برشمردند! ولی پیغمبر (ص) فرمود «عقل او چهسان است؟» گفتند ای فرستاده خدا! ما تو را از پُرتلاشی وی در پرستش و اقسام نیکیها سخن میگوییم و شما از ما درباره عقل او میپرسی؟! ... پیغمبر (ص) فرمود هر کس به اندازه رده عقلش بالا میرود! «... حَتَّى ذَكَرُوا
جَمِيعَ خِصَالِ الْخَيْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) کَيْفَ
عَقْلُ الرَّجُلِ؟ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهَادِهِ فِي الْعِبَادَةِ وَ أَصْنَافِ الْخَيْرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِه؟ ...». حرانی، تُحَف: ۵۴
◾️جای ارزیابی عقل؛ بزنگاه ولایتمداری
روش سنجش عقل دیگران هم نه به عبادت است، نه به علم و نه به اخلاق و نه به کار نیک! بلکه به ولایتمداری در بزنگاهها است؛ در آن جای سرنوشتسازی که پای «شکست اسلام» یا پیروزی در میان است (فی تقلُّب الأحوال عِلمُ جواهر الرجال).
◾️رویکرد ابرفقهی آ. بهجت
کار آخوند خراسانی در مشروطه، یکی از چیزهایی بود که چه بسا در «شکست اسلام» در آن بازه، سهم داشت. پس رویکرد درست برای شناخت آخوند خراسانی، رویکرد
ابرفقهی آ. بهجت در کتاب «زمزم عرفان» است. رویکرد دیگر در برخی نوشتههای آ. شبیری دیده میشود؛ که رویکردی ناتراز است؛ همانند رویکرد برخی یاران پیغمبر (ص) در ستایش آن مرد.
📚 امام خمینی نیز میگویند «والله اسلام، تمامش سیاست است» صحیفه، ۱: ۲۷۰. پس ارزش هر کسی به ولایتمداری و سیاست پردازی او در «بزنگاهها» است! این یعنی فرمایش امام صادق (ع): «کَیفَ عَقلُه؟»