زبرتفقه «تعقل و تفکر؛ اصلحیت رئیسی و اعلمیت جلیلی»
1️⃣ ابرفقه
عقلها، امامان فکرها هستند و فکرها، امامان دلها هستند و دلها امامان حسّها هستند و حسّها، امامان عضوها هستند: «الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکارِ وَ الْأَفْکارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاء». کراجکی، کنزالفوائد، ۱: ۲۰۰.
2️⃣ فرق عقل با فکر
عقل غیر از فکر است و تفاوت عقل با فکر، مانند تفاوت امام و مأموم است. نتیجه تعقل، «بهشت» است و نتیجه تفکر، «شناخت». عقل، امام نظام است و به فکر میگوید: «چرا، کی، در چه و چگونه» بیندیش و آنگاه این «فکرآورد» را، به قلب برسان و قلب هم برای انجام آن، انگیزه کافی فراهم کند و آنگاه این «دلآورد» را، برای انجام، به شبکه انتقالی (حس) وارد کند تا به عضو مربوط برسد و کار انجام شود. پس، «تعقل» یعنی «امامت» عقل بر نظام، و شبکه کردن 5 لایه هویت نظام، برای انجام «خیر».
اما «فکر»، مأموم عقل است؛ و کارش، تلاش برای تولید یک برنامه بر پایه سیاستگذاری کلان عقل است؛ مثلا «عقل» میگوید که به «مشهد» برویم! آنگاه «فکر» با بررسی این دستور، یک برنامه تفصیلی سفر را فراهم میکند؛ مانند یک نرمافزار «راهیاب»، که انواع راهها و مزیّتها و محدودیتهای هر یک را نشان میدهد.
3️⃣ تبیین تمثیلی تفاوت عقل و فکر
راننده، در جایگاه «عقل» خودرو است؛ راهیاب، همان فکر آن است؛ پیشران خودرو، قلب آن است؛ شبکه انتقال نیرو و دستور، «حس» آن است و چرخها و بدنه خودرو، اعضای آن است. هیچگاه فکر خودرو، نمیتوانند کار عقل (راننده) را انجام دهد.
4️⃣ تطبیق «عقل و فکر» بر «ریاستجمهوری»
ریاستجمهوری، «تعقل» است؛ نه «تفکر». کسی باید عهدهدار ریاست جمهوری شود که در «تعقل» و مدیریت، «اصلح» است؛ نه این که در «تفکر» و برنامه تفصیلی، «اعلم» باشد.
5️⃣ «اعلم بودن» دلیل «اصلح نبودن»
ما دو گونه برنامه داریم: اجمالی و تفصیلی؛ و هر برنامه ۳ بخش دارد: حقیقتشناختی، واقعیتشناختی، تحققشناختی. «متعقل» باید در «برنامه اجمالی» اعلم باشد و «متفکر»، باید بر پایه این برنامه اجمالی، برنامه تفصیلی بیاورد و در آن اعلم باشد. با توجه به لزوم ابتنای برنامه تفصیلی بر برنامه اجمالی، برنامه آقای جلیلی در «واقعیتشناسی»، بهینه است؛ اما در تحققشناسی، تنها میتواند متوسط باشد.
‼️ چگونه «اعلمیت در تفکر و برنامه تفصیلی» در نظام پیشرفته، «دلیل» اصلح نبودن در «تعقل» است؟!
هر چیزی باید در «مجرای» خودش رشد کند؛ تعقل، در «مجرای تعقل» و مدیریت؛ و «تفکر» در «مجرای تفکر» و شناخت. لذا اگر کسی که متخصص لایه فکر (شناخت) است؛ باید بیشترین وقتش را برای بهترین شناخت به کار برده باشد، پس نمیتواند بیشترین وقتش را برای بهترین مدیریت (تعقل) به کار برده باشد. مثلا اگر کسی ۱۰ سال پیش شناگرِ خوب کشوری بوده و سپس برای ارتقاء شنا، به صورت تخصصی، به سراغ تحقیقات میدانی و گفتگو با پژوهشگران رفته باشد، او میتواند به بهترین برنامه برای ارتقاء شنا رسیده باشد؛ اما عدم اشتغال تخصصی به شناکردن، طبعاً دلیلی است بر این که او، اینک بهترین شناگر کشور (اصلح) نیست؛ چنانکه عدم «برنامه اجمالی»، دلیل عدم صلاحیت متعقل است.
6️⃣ اصلحیت اثباتی و ثبوتی
به فرض اینکه آقای جلیلی (ثُبوتاً) اصلح باشد، اشتراط «نشان دادن این اصلحیت به مردم و قانع کردن مردم» نیز، در
سخن ۶ خرداد ۱۴۰۰ رهبری آمده است؛ یعنی در هر وضعیتی که رهبری، اصلحیت اثباتی را بیان کنند، کسی نامزد «اصلح تراز» است که علاوه بر اصلحیت ثبوتی، بتواند اصلحیت اثباتی و قانع کنندگی برای حضور مردم و رأیآوری نیز داشته باشد. اما این اشتراط، تنها در توان رهبری است؛ مثلاً اگر سال ۸۴ که رهبری چنین اشتراطی بیان نکردند، استحساناً آن را لحاظ میکردیم، «عصیان» بود. این مسأله، مانند شرایط کسی است که وضو را به تأخیر انداخته، به اندازهای که اینک تکلیف شرعی وی، تیمّم است و اگر بخواهد وضو بگیرد، نمازش قضا میشود؛ در این وضع، «باید»، به اصلح نسبی و متناسب با این شرایط (حکم بدلی: تیمّم) رو آورد؛ اما مشروط بر آن که «ولیّامر»، تحقق این شرایط را بیان کند؛ وگرنه باید در پی «اصلح ثبوتی» بود!
7️⃣ استعداد شخصیتی
شخصیت مستعد «تعقل» با شخصیت مستعد «تفکر» فرق دارد؛ مانند فرق اندام مستعد وزنهبرداری با اندام مستعد والیبال. البته این دقتها، ویژهی «نظام پیشرفته» است؛ نه پیشنظام. اینک در آغاز گام دوم انقلاب، باید از پیشنظام، به نظامِ پیشرفته برویم.
8️⃣ آقای رئیسی با داشتن «کارنامه خوب تعقلی»، ثبوتاً و اثباتاً «اصلح» است و آقای جلیلی نیز با داشتن «برنامه خوب تفکری»، ثبوتاً و اثباتاً «اعلم» است و میسزد که در طول یکدیگر قرار بگیرند.
توضیح بیشتر
ا. امامی