صحنه بی‌زبان و مدعیان تغییر «اراده‌ تغییر» در صورتِ «فقدان روایت» بی‌بنیاد، بی‌خاصیت و تباه می‌شود 🖊به قلم: حمید ابدی بخش 3⃣ از 3⃣ ما چه روایتی از روند مجالس در جمهوری اسلامی داریم که تغییر و تحوّل موردنظرمان را با نظر به این روایت و در پیوستگیِ با امکان‌های آن تمنّا کنیم؟ این روزها با هدفِ دستیابی به روایتی از وضعیت مجلس در سه دهه اخیر، سی سال بیانات رهبری در گفتگو با مجالس چهارم تا یازدهم را با دقّت مطالعه کردم. از محتوا و سبک و سیاق و لحن بیانات می‌شود فهمید که اتّفاقی که در مجلس یازدهم رخ داد، قابل مقایسه با مجالس قبلی نیست. از منظر رهبری ـ که از نظر حقیر، از محدود شخصیت‌هایی است که گزارشی از «روند» مجالس جمهوری اسلامی دارد ـ مجلس یازدهم اوّلین مجلس در تاریخ انقلاب بوده که امکان فکر کردن به مسائل کشور را یافته است. ما شناسایی و پرداختن به مسئله‌ها را امری عادی می‌انگاریم، امّا واقعیت این است که این اتّفاق از استثنائات تاریخ مجالس ما بوده است. به تاریخ مجالس که بنگریم، مجلس همواره به عنوان کانون رقابت با دولت مستقر شناخته می‌شده و مجالس، همواره ترمز دولت‌ها بودند. آیا این وضعیت و این روایت در دستگاه محاسباتیِ نیروی طالب تغییر و تحوّل، وزنی دارد؟ این روزها که سخن از چالش‌های مجلس شورای اسلامی در میان است، عبارت‌‌های پرطنطنه‌ای ـ مانند «بحران مشارکت سیاسی»، «بحران نمایندگی سیاسی» و ... ـ را گوشه و کنار زیاد می‌شنویم. کلمه «بحران» که این سال‌ها سهل‌انگارانه به عنوان مضافِ هر مضافٌ‌الیهی به کار گرفته می‌شود، علی‌القاعده می‌بایست با نظر به یک روایت تاریخی مطرح شود؛ احتمالاً چیزی باید در یک نظمی بوده باشد و الان آن چیز در نظم کنونی نباشد و از نبودن آن بحرانی خلق شده باشد. نمایندگی سیاسی در تجربه تاریخی مجالسِ یازده‌گانه، کِی و در چه مقطع تاریخی و به چه معنایی بوده و طی چه روندی ما فاقد آن شدیم که امروز در بحران نمایندگی قرار گرفته باشیم؟ وقتی روایتی از این روند تاریخی نداریم، چگونه از «بحران» سخن می‌گوییم و نیروی تغییر را به چه سمتی سوق خواهیم داد؟ این بی‌روایتی و پرادّعایی حاصلی جز کنش کور و انسداد در پی خواهد داشت؟ سیاست در جمهوری اسلامی «راوی» ندارد و چون روایتی از روند سیاست در جمهوری اسلامی نیست، کنش‌های سیاسی معطوف به تغییر، دوام و قوام ندارند. صحنه بی‌زبان و بی‌راوی است و مدعیان تغییر، فراوان! نیروهای انقلابی، بعد از سال‌های دفاع مقدّس، از دهه هفتاد تا کنون همواره ساختار رسمی جمهوری اسلامی ـ اعم از مجلس، دولت و قوّه قضائیه و ... ـ را «دیگری» خود دانسته‌اند و همواره فاصله و مرز خود را با آن حفظ کرده‌اند. این غیریت‌انگاری با ساختار رسمی جمهوری اسلامی باعث شده، دنبال کردن روند معادلات و موازنه‌هایی که در درون ساختار رسمی کشور در جریان است، چندان مورد اعتنایشان نباشد. ما می‌توانیم نسبت به روند تاریخی تحوّلاتی که در ساختار رسمی جمهوری اسلامی رخ داده است، بی‌اعتنا و بی‌تفاوت باشیم و آرزوهای خود را فریاد بزنیم، امّا بدانیم که صخره‌های واقعیت جمهوری اسلامی ما را سر جایمان خواهد نشاند، بلکه سر عقل بیاییم.