پاسخ سوم به یادداشت دکتر مهدی جمشیدی درباره کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ(۳)
🙏پیش از هرگونه ادامه بحث از دو مطلب در دو یادداشت قبلیام از محضر دکتر جمشیدی و نیز خوانندگان عذرخواهم:
اول) اینکه از عبارت «منصفانه نیست» در یادداشت اول استفاده کردم؛ طبعاً مراد از این عبارت وجود قصد عامدانه در نزد دکتر جمشیدی گرانقدر برای نسبت دادن امری بدون اعتقاد به آن نبوده است بلکه ایشان از روی بررسی و اعتقاد خود، واقعاً اثر مورد بحث را بر پایه انگارههای استاد مطهری یافتهاند. واضح است که "منصفانه نبودن" در هر دو وجه(اعلام نظر صادقانهای که مطابق واقع نمیدانیمش و میگوییم این نظر منصفانه نیست و نیز اعلام نظر غیرصادقانهای که طبعاً بازمطابق واقع نمیدانیمش) به کار میرود ولی به همین میزان که ممکن است شائبه اراده انتساب عدم صدق در کاربست این واژه به وجود آمده باشد، عذرخواهی را ضروری میسازد. درواقع مراد همان مطابق واقع نبودن این داوری دکتر جمشیدی، دستکم از نظر حقیر است.
دوم) بابت آنچه در در یادداشت دوم در بندهای دوم و سومش نگاشته شده و لحن ایراد مطالب قدری از مسیر احترام دور شده و صمیمیت بیش از حد یافته و رعایت شأن جناب دکتر آن طور که شایسته بوده، انجام نگرفته، عذرخواهی میکنم.
⏪در مطلب اول در پاسخ یادداشتهای دکتر جمشیدی نوشتم که قضاوت ایشان مبنی بر ابتنای اثر کتاب چیستی و نحوه فرهنگ بر انگارههای شهید مطهری درست نیست و شواهدی برای آن ذکر کردم. اما از آنجا که در یادداشت دومشان، خود ایشان به متن این اثر جدید ورود کرده بودند، عمدتاً حقیر هم در یادداشت دوم به نقد، این برداشتهای ایشان پرداختم.
اکنون ادامه نقد یادداشتهای ایشان:
۱.در بند ۳ یادداشت دومشان نگاشتهاند که اتفاق و اجماع مهمتر از انباشتشدگی است. اولاً همچنانکه توضیح داده شد انباشتشدگی شرط قوام فرهنگ است. بیانباشتشدگی معانی، فرهنگی ظهور نمیکند. ثانیاً بههیچ روی در این اثر جدید، (حسب به تعبیر ایشان) به اجماع و همراهی و اتفاق و به تعبیر خود کتاب «تقبل» و «پذیرش» و «تسالم» عمومی بیتوجهی نشده است؛ در کل کتاب از تقبل ۶۸ بار، از تسالم ۱۰ بار، از پذیرش ۱۵۸بار(کلمه پذیرفته هم جداگانه ۵۰ بار، کلمه...) سخن گفته شده است. آن قدر این شرط پذیرش و تقبل در اثر جناب استاد حین تدوین پررنگ بود که این حقیر بارها سعی کردم با تعابیر دیگر از شدت بهچشم آمدن آن بکاهم. البته خالی از لطف نیست که یادآوری کنم در تعریف فرهنگ در همان ص ۳۰۰ سخن از قید "بهشکل عمومی" آمده است و در ص ۳۰۳ و ۳۰۴ این قید که همان اتفاق و اجماع است، مورد توضیح و بررسی مفصل قرار گرفته است.
۲.در بند یادداشت دوم، دکتر جمشیدی متذکر شدهاند: «مقصود از "غالب" و "حاکم" بودن، این نیست که باید فقط آنچه که بهطور مطلق در "همۀ جامعه"، مستقر است را فرهنگ دانست، بلکه چهبسا "پارههای جامعه" نیز "ارزشهای فرهنگیِ خاص" داشته باشد و در این حالت باید از "خُردهفرهنگ" سخن گفت. پس خصوصیّت "عمومیّت" نیز، شرط مطلق نیست».
اینجا سه نکته مطرح است یکی بحث از معنای اتفاق و پذیرش عمومی در یک جامعه و دیگری خردهفرهنگ و سوم نتیجهای که گرفتهاند. هر دو نکته اول یکی در همان ص ۳۰۴(درباره عدم ضرورت غالب بودن و نه شمول صددرصدی در همه موارد تقبل عمومی) و دیگری در صفحه ۲۵۴ و ۲۵۵(درباره خرده فرهنگ) مورد غفلت نبوده است. (البته درباره دومی، مواضع دیگری هم اشاره شده است مانند ص ۵۹۲).
۳.اما نتیجهای که میگیرند: " چون چیزی به نام خرده فرهنگ در میان است پس خصوصیت عمومیت نیز شرط مطلق نیست"؛ اشکال این سخن و لازمهاش این خواهد شد که جامعه متشکل از خرده فرهنگهای متداخل است و هیچ حیث وحدتی در کار نیست و اگر از فرهنگ این جامعه سخن گفته میشود کاملاً امری فرضی و اعتباری در میان است!
به عبارت دیگر پذیرش خرده فرهنگ یک مطلب درست است ولی نباید آن را تا آن اندازه گسترد که وحدت فرهنگ یک جامعه را خدشهدار کند؛ حتماً هر جامعهای در مجموعهای از معانی اشتراک و تقبل واحد دارند. پس عمومیت شرط مطلق است والا فرهنگ واحد، فرضی و غیرواقعی خواهد شد.
ادامه دارد...ان شاءالله
🖋به قلم عباس حیدری پور؛ دانشآموخته حوزه علمیه قم
@abbas_heidaripour