🔷 پاسخ (۲) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با «امتداد حکمت»" گفته شد پاسخ به یادداشت جناب حجت الاسلام متقیان در نقد کتاب اخیر استاد سیدیدالله یزدان‌پناه درباره فلسفه فرهنگ، در این مطالب پی گرفته می‌شود. 🔄یک سخن محوری ایشان انکار امکان ذات‌یابی در خارج بود زیرا از نظرشان آنچه در خارج وجود دارد «کل مرکب» است و «کلی‌نگری» فلسفی چون ربط اجزاء را در یک کل نمی‌بیند، بنابراین صلاحیت توصیف از خارج و از جمله امر خارجی فرهنگ را ندارد. درباره معنای خاص و نارسایی که از «ذات» و «ذات‌کاوی» به عنوان پیش‌فرض گرفته‌اند، نکاتی گذشت و اکنون ادامه مقال: ↔️↕️اما درباره خود نسبت، تعلق یا ربط؛ مسئله این است که این مفاهیم که البته مشیر به واقعیاتی در بیرون‌اند، در آن بیرون به صورت مجرد محقق نمی‌شوند بلکه این‌ها طرف دارند؛ این‌ها دو امر دیگر را به هم پیوند می‌دهند و چنین نیست که به صورت منحاز و مستقل و بدون طرفیت در بیرون وجود داشته باشند. 🔹حال نقل کلام می‌کنیم به آن طرف‌ها که با نسبت، تعلق، ربط یا هر واژه و مفهوم و واقعیتی به هم پیوسته‌اند؛ آیا آن طرف‌ها هم صرف نسبت‌اند یا نحوی از تقرر دارند؟ درواقع مسئله این است که غیر از نسبت و ربط و تعلق چیز دیگری هم در عالَم، وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود داشته باشد آیا باز هم ادبیات و مفاهیم مشیر به «ذات» نمی‌تواند در توصیف آن کارایی داشته باشد؟ 🔹اما اگر چیز دیگری غیر از ربط در میان نباشد -ضمن اینکه این پرسش باقی است که مگر ربط در حاق خود مشیر به اطراف تقرریافتۀ غیر از خود آن ربط نیست؟-، بدین‌ترتیب بافت هستی و جهان مطلقاً جز مجموعه‌ای از پیوندها چیز دیگری نخواهد بود؛ نه اینکه پیوند "چیزها" مطرح باشد بلکه چیزی جز "پیوند" نیست و این روند الی غیرالنهایه ادامه دارد. همان‌گونه که در متن مورد بحث هم آمده است، احتمالاً پاسخ خواهند داد که جهان مجموعه‌ای از کل‌ها و نه مجموعه‌ای از کلی‌ها است. در این صورت باید به سابقه این نگاه در فلسفه غرب باز گردیم و مکاتبی مانند نومینالیسم را بازخوانی کنیم تا بدانیم این سخن فرهنگستان تا چه میزان با آن سخنان قرابت دارد یا از آن سخنان متمایز است یا دست‌کم اعزه فرهنگستان به لوازمی شبیه به آنچه که نومینالیسم بدان می‌رسد پایبند هستند یا خیر و اگر نه، پاسخشان به نسبت امر کلی و واقع خارجی چه خواهد بود؟ البته در عالم اسلامی هم نومینالیست داشته‌ایم و دست‌کم می‌توان ابن‌تیمیه را جزو قائلان به نومینالیسم دانست. 🔹در نومینالیسم مدعا آن است که هر آنچه می‌پنداریم ذاتی دارد، درواقع ذات ندارد و ما جز اسمی مشترک که آن هم مبنایی در واقعیت ندارد، برای نامیدن این امور نداریم. یعنی اگر از انسان سخن می‌گوییم نمی‌توانیم بگوییم افراد انسانی دست‌کم در اموری واقعی مشترک هستند بلکه هر دو فرد انسانی تماماً متمایز از یکدیگرند و این عنوان انسان یک عنوان لفظی صرف برای نامیدن دو چیز کاملاً متمایز و متفاوت است. به تعبیری هر عنوان واحدی بر امور خارجی متعدد صرفاً یک بازی زبانی و تذوق ذهنی خواهد بود. 🔹بازگردیم به تصریحات متن که می‌گوید آنچه در خارج وجود دارد «کل مرکب» است؛ حال پرسش این خواهد بود که این «کل مرکب» که مرکب از «اجزایی» است، در این ترکیب به یک حقیقت جدید ارتقاء یافته است یا این ترکیب یک ترکیب فرضی و اعتباری است؟ اگر این ترکیب به گونه‌ای باعث شده باشد که امر جدیدی در میان باشد، با یک «کل حقیقی» مواجه خواهیم بود و در کل حقیقی اگر به اجزاء نظر کنیم یک «کل» خواهیم دید و اگر به آنچه که از این اتصال و ترکیب و اتحاد حاصل شده است نظر کنیم، یک «کلی» خواهیم داشت و این یعنی پذیرش «ذات». 🔹مگر اینکه اعزه محترم، منکر هرگونه «کل(مرکب) حقیقی» باشند و درنتیجۀ چنین نظری، دایره افراز و جداکردن امور و اشیاء از یکدیگر کاملاً فرضی خواهد شد و حتی اشاره حسی به اشیاء و امور به‌ظاهر متحد صرفاً یک فرض ذهنی است که با عادت‌های ذهنی ما هماهنگ شده است و مثلاً «کاربست» یا «به‌دست‌آمدن» آن اشیاء، مسوغ این نامیدن به‌مثابه شیء واحد است و حال آنکه هیچ وحدتی در کار نیست الا همین ترکیب که مورد لحاظ ذهنی و فرضی قرار گرفته است. اما اگر کسی قائل به وجود «کل(مرکب) حقیقی» باشد، درحقیقت امر کلی و ذات را پذیرا شده است. ادامه دارد.... @abbas_heidaripour