29.27M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و چهارم فصل چهارم) 🔸هر چقدر نزدیک‌تر می‌آمد، احساس می‌کردم که یه اسبه با یه اسب‌سوار. اون اسب واقعا قد بلند و هیکل بزرگی داشت و اون شخصی هم که بالای اسب نشسته بودند، واقعا هیبتشان هیبت عظیمی بود... 🔸تا اینکه می‌شه گفت ایشان به فاصله ده متری من رسید و توقف کرد. یه لحظه دیدم سرشو از پشت اسبش آورد به من نگاه کرد و یه جمله‌ای گفتش که هنوز که هنوزه منو تحت تأثیر قرار می‌ده... منو به اسم کوچک صدا کرد، انگار که سال‌ها منو می‌شناسه: «محسن تو اینجا چکار می‌کنی؟!....» 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/IfbRj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links