🍃همه دنیای من چه خوب که وقتی به سختی‌های دنیا فکر می‌کنم فکری هست که سختی‌ها را هر چه قدر طولانی، کوتاه جلوه می‌دهد: دنیا گذراست و خیلی زود می‌گذرد. گذرا بودن دنیا، مرهمِ زخم‌هایی است که تیغ سختی‌ها روی دلم می‌گذارد امّا گویی بنا نیست هیچ مرهمی جز خود تو مرهم حقیقیِ زخم‌هایم باشند. از هر مرهمی که می‌خواهم استفاده کنم خیال تو می‌آید و زخم دیگری در کنار آن مرهم خلق می‌کند. گذرا بودن و زودگذر بودن دنیا مرهم است، قبول طول سختی‌ها را کوتاه می‌کند، قبول امّا وقتی به زودگذر بودن دنیا فکر می‌کنم یک کهکشان اضطراب می‌شود وای! دنیا زود می‌گذرد و چه قدر از آن گذشت و من تو را ندیدم. نداشتن تو، نیافتن تو، ندیدن تو وقتی کنار زودگذر بودن عمر دنیایی‌ام می‌نشینند می‌شوند تیغ تیزی که دلم را تکه تکه می‌کنند. حالا چه کار کنم؟ بگویم که نه، دنیا زود نمی‌گذرد و طولانی‌تر از این حرفهایی است که می‌گویند؟ این را بگویم، با دردها و سختی‌های متراکمم چه کار کنم؟ بگویم که دنیا همه‌اش ابتدا تا انتها به اندازۀ لحظه‌ای بیش نیست؟ این را بگویم، با اضطراب ندیدن تو و فرصت کمی که در اختیار دارم چه کار کنم؟ چه کار کنم آقا! چه کار کنم؟! تو مرا نجات بده از این حیرت تو در تو. من اگر تو را پیدا کنم، دیگر کاری ندارم به این که دنیا کوتاه است یا طولانی. کسی که در کنار توست، سختی را چه می‌فهمد تا بخواهد با تصور کوتاه بودن دنیا سختی‌ها را تاب بیاورد؟ خودت را نشانم بده آقا! شبت بخیر همۀ دنیای من! @abbasivaladi