🍃قرار دل من
من حرف زدن با تو را دوست دارم.
چند وقتی بود که حرفهای دیگران در بارهام
بد جور آشفتهام میکرد.
نمیدانم چرا؛ ولی هر چه بود
خیلیها چشم دیدنم را نداشتند.
گویی دوست داشتند با نیش زبانهایشان
کینه های نو و کهنهشان التیام بخشند.
هر حرفشان برای خودش تیغی بود
که وقتی روی دلم میکشیدند
تا چند روز خوراکم را اشک و آه و ناله میکردند.
دیگر همه فهمیده بودند برای به هم ریختن همۀ وجود من
باید با تیغ زبانشان به میدان بیایند.
کاری نداشتند حرفشان دروغ است یا راست
تهمت است یا واقعیت؛ خدا را خوش میآید یا نه
گویی فقط دوست داشتند مرا به هم بریزند.
من که به هم میریختم، آنها آرام میگرفتند.
آن روزها که این قدر قرارم دست زبان این و آن بود
روزهایی بود که با تو حرف نمیزدم
روزهایی که طعم حرف زدن با تو را نچشیده بودم.
حالا همانهایی که زبانشان تیغ نبردشان بود
هستند و در حوالی من نفس میکشند
و هنوز هم تیغشان به تیزی آن روزهاست
ولی من سپری پیدا کردهام
که دیگر تیغشان هر چه قدر تیز، دلم را نمیبُرد.
من حرف زدن با تو را یاد گرفتهام
و هر کدام از واژههایی که در حرف زدن با تو از زبانم بیرون میآید
سپری شده در برابر تیغ زبان آنها.
این روزها آنها بیشتر از آن روزها تیغ میکِشند روی دلم
ولی آن روزها کجا و این روزها؟
دیگر حتی به اندازۀ یک خراش هم
دلم مجروح نمیشود از این حرفها.
راستش را بگویم؟
دیگر گوشم این حرفها را نمیشنود.
این حرفها هر چه با صدای بلندتری به سوی من روانه میشوند
گویی توفیق کمتری مییابند برای شنیده شدن.
دلم میسوزد برایشان
برای این همه دست و پا زدن و شکست خوردن.
قرار دل من دیگر دست حرفهای مردم نیست
من با حرف زدن با تو قرار میگیرم.
من حالا سراپا گوشم که اگر یک بار خواستی با من حرف بزنی
حتی به اندازۀ یک حرفش را از دست ندهم
برای همین هم هست که دیگر حرف مردم را نمیشنوم.
وای بر من اگر تو با من حرف بزنی
و من مشغول شنیدن حرفهای مردم باشم!
وای بر من اگر تو به حرف زدن با من دل بدهی
و من دلم مشغول غصه خوردن از حرفهای مردم باشد!
بگذار مردم هر چه میخواهند، بگویند
من با حرف زدن با تو
و انتظار شنیدن حرفی از تو
دلخوشم و مسرور.
شبت بخیر دین و دنیای من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi