🍃حضرت بهشت امروز تصمیم گرفته بودم که ذهنم را به جای مشغول کردن به خیال‌های متعفن، معطر کنم به عطر یاد خدا. می‌خواستم رها شوم از بندهای محکمی که وجودم را به زمین بسته و مرا از آسمان محروم کرده بود. خدا را شکر که نگاه لطف تو به من دوخته شد و کمی از طعم آسمانی زندگی کردن را چشیدم. امروز سبک بودم، گویی پاهایم بند زمین نمی‌شد، دنیا با یاد خدا برایم شده بود خود بهشت؛ ولی آقا! ‌می‌ترسم که فردا دوباره از یاد خدا غافل شوم و احساس زندگی در جهنم به سراغم بیاید. دستت را روی قلبم بگذار. چند لحظه‌ای نگه دار. می‌خواهم گرمای دستت را احساس کنم. با گرمای دست تو همیشه می‌شود در خنکای بهشت نفس کشید و آسمانی زندگی کرد. وقتی که دستت را روی قلبم احساس می‌کنم، هیچ میلی به دنیا در دلم نمی‌ماند. مرا رها نکن! شبت بخیر حضرت بهشت! @abbasivaladi