🍃 بهانه زندگی
خدا را شکر که دوستت دارم.
بگذار کمی فکر کنم شاید از محبّت تو
نعمت بزرگتری هم پیدا کردم
که سایهاش روی سرم گسترده است و خودم خبر ندارم.
تو هم مرا کمک کن
و نشانم بده آن نعمتی را که بزرگتر از نعمت محبّت توست.
فاصلۀ نعمتهای دیگر تا این نعمت
به قدری زیاد است که با یک نظر میشود فهمید
هر چه قدر که فکر کنم نتیجه عوض نمیشود
بزرگتر از نعمت تو نعمتی در زندگیام نیست.
به اندازۀ عظمت و بزرگی این نعمت
خدا را شکر که دوستت دارم.
صبح تا شب خورشید و ماه
به همراه این سؤال از روی سرم رد میشوند
و ستارهها با نور این سؤال به من نگاه میکنند:
«تو چه چیزی را دوست داری و از چه کسی خوشَت میآید؟»
از وقتی خیال و چشم و زبان و گوش و پا و دوستیهایم را
سپردهام به پاسخ این پرسش
احساس میکنم خدا بیشتر از پیش دارد نگاهم میکند.
تا به حال زندگی در تیررس نگاه خدا را
این طور حس نکرده بودم.
گاهی که از پاسخ این پرسش دور میشوم
قشنگ میفهمم که چشمان خدا به رویم بسته میشوند.
زندگی برای کسی که خدا نگاهش نمیکند
تاریکی در تاریکی است.
وقتی که از اندیشیدن در بارۀ این پرسش فاصله میگیرم
کم سو شدن نور و رفتن به سوی تاریکی را
با همۀ وجودم میفهمم.
حالا دیگر عادت کردهام به زندگی کردن روی خط نگاه خدا.
زندگی را طور دیگری نمیتوانم تاب بیاورم.
هر چه بیشتر میگذرد، بیشتر میفهمم
که دلشورۀ این سؤال اگر به جان کسی بیفتد
خدا خودش پاسخ آن را در گوشش نجوا میکند.
شنیدن صدای خدا
برای کسی که این پرسش، دلنگرانی اصلی زندگی اوست
کار سختی نیست.
اگر کسی همۀ وجودش شد مشغول شدن به این سؤال
وقتی در میان دوراهی و چند راهیها
خدا فانوس هدایتش را در برابر چشمان او روشن کرد
و از میان آن راهها یکی را نشان داد
چندان جای شگفتی نیست.
خدا دوست دارد کسی که زندگیاش را با این سؤال معنا میبخشد
و وقتی خدا کسی را دوست بدارد
برایش خرج میکند، بیش از آن که در خیال بگنجد.
آقا!
حالا که عادت کردهام به زندگی در تیررس نگاه خدا
التماس میکنم وقتی که از این پرسش غافل شدم
با چوب سرزنش هم که شده
مرا برگردان به دامن این سؤال.
لحظهای نفس کشیدن خارج از دایرۀ نگاه خدا
دیگر برایم تاب آوردنی نیست.
شبت بخیر بهانۀ زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi