🍃نزدیک تر از من به من عاشق‌های زمینی را نشانم می‌دهی تا بدانم عاشق تو شدن چندان سخت نیست. وقتی کسی همۀ دلش را می‌سپارد به کسی مثل خودش و یا حتّی پایین‌تر معلوم است که عاشق کسی مثل تو شدن آسان‌تر از آن است که در خیال بگنجد. عاشق‌های زمینی بی‌آن که بدانند معلّم درس‌های زیادی هستند. حیف که خودشان می‌سوزند در آتش عشقی که کارش بالا بردن نیست، در زمین نگه داشتن است. وقتی که عاشق و معشوق‌های زمینی با هم حرف می‌زنند خیلی دوست دارم به من هم اجازه بدهند حرف‌هایشان را گوش کنم. گاهی که این اجازه را می‌یابم می‌شوم دنیایی از حسرت و شرم من این حسرت و شرم را دوست دارم. عاشقی را دیدم که معشوقش به او التماس می‌کرد که چیزی از او بخواهد. عاشق هر چه فکر می‌کرد چیزی به خاطرش نمی‌آمد و گفت: جز تو چیزی نمی‌خواهم و حالا هم که تو را دارم. معشوق می‌گفت: باز هم فکر کن، شاید چیزی به خاطرت آمد. عاشق گفت: چون که می‌گویی، فکر می‌کنم. چند لحظه‌ای سر به زیر انداخت و در خود فرو رفت. سرش را که بلند کرد با نگاهی که گویی خجالت از آن می‌بارید، گفت: من از وقتی که عاشق شده‌ام جز تو هیچ چیز دیگری نمی‌خواهم. وقتی که نیستی، گویی هیچ چیزی ندارم وقتی که هستی، انگار همۀ عالم برای من است. تنها چیزی که از تو می‌خواهم این است: خودت را از من نگیر. آقا! آمدیم و روزی من تو را دیدم و تو از من خواستی که چیزی از تو بخواهم اگر من جز تو حاجتی در دلم بود، باید چه کار کنم؟ بگویم: چون تو امر کرده‌ای که چیزی طلب کنم، حاجتم را بخواهم؟ یا چون عاشق، جز معشوق حاجتی ندارد بگویم: من جز تو آرزویی ندارم؟ چه قدر دورم از فضای عاشقی. من عاشق نیستم. امشبم هم یک دلیل دیگر برای عاشق نبودنم آوردی. تا کی می‌خواهی به من اثبات کنی عاشق نبودنم را؟! حالا که نگاه می‌کنم به دلم می‌بینم جز تو حاجت‌های زیادی دارم. پس تا عاشقی فاصلۀ زیادی دارم یک روز این فاصله‌ها را کم می‌کنی، می‌دانم. شبت بخیر نزدیک‌تر از من به من. @abbasivaladi