🍃بنده سرزنده خدا شنیده بودم بعضی از دردها لذّت‌بخش‌اند. به هر چه درد کشیده بودم، فکر کردم امّا دردی که لذّت داشته باشد، پیدا نکردم. معنای درد را با خودم مرور کردم. لذّت‌بخش بودن درد برایم مبهم‌تر شد. مگر می‌شود درد لذّت داشته باشد؟ درد، کارش کم کردن از لذّت‌ها و حتّی از میان بردن آنهاست. پس چگونه می‌تواند خودش لذّت داشته باشد؟! با خودم فکر کردم و آخرش هم به پاسخی رسیدم. تو که دردمندترین آدم روی زمینی به من بگو که آیا پاسخم درست است یا نه؟ اگر وجود کسی پُر شد از دغدغۀ رسیدن به مقصود و هر چه دغدغه غیر از آن هم از وجودش خالی شد داشتن هر چیزی که برای رسیدن به مقصود لازم باشد برای او پر از هیجان است و لذّت. مثلاً تو، آری خود تو. به جز خدا مقصود دیگری داری؟ معلوم است که نه. در وجودت اگر کسی بگردد دغدغه‌ای جز رسیدن به خدا پیدا می‌کند؟ هرگز! درد دین داشتن را برای رسیدن به خدا لازم می‌دانی؟ حتماً! می‌شود کسی بی آن که درد دین داشته باشد، به خدا برسد؟ به هیچ وجه! معادله حل شد. درد دین داشتن برای رسیدن به خدا لازم است پس تو از آن لذّت می‌بری. حالا دیگر چه راحت می‌شود جواب کسانی را داد که خیال می‌کنند درد دین داشتن نشاط را از زندگی می‌برد. مگر می‌شود از چیزی لذّت برد و بی‌نشاط شد؟ چه خوب می‌شود فهمید چرا آنهایی که درد دین دارند سر زنده‌ترند از آنهایی که محروم از این درد نفس می‌کشند. این طور که به درد دین نگاه می‌کنم راحت می‌توانم قبول کنم که هر چه درد دین بیشتر، سرزندگی و نشاط و حرکت بیشتر. چرا تا امروز مسئله‌ای به این روشنی برایم مبهم بود و مجهول؟ به خودم که نگاه می‌کنم می‌بینم چه قدر محتاج این جنس از نشاط و هیجان هستم و باز هم یک غصّه دیگر: چرا شبیه تو نیستم و این قدر از سر زنده بودن دورم؟ حسّ التماسم برای دردمندی بیشتر شده التماس می‌کنم کمی از درد دینت را به جانم بینداز! شبت بخیر بندۀ سرزندۀ خدا! @abbasivaladi