🍃درد و درمانم دردهایی که باید کشیده شوند امّا هیچ ردّ پایی از آنها در زندگی‌ام نیست شده‌اند درد این روزهای من و دلم خوش شده به این درد زیرا آن را نشانه‌ای گرفته‌ام برای این که شاید برسم به مقام دردی که تو می‌کشی. حالا شده‌ام صیّاد دردهای نکشیده. دانه دانه آنها را پیدا می‌کنم و آه می‌کشم از این که چرا این دردها را ندارم! چه خوب که دردِ دردنداشتن هم داریم. این درد اگر نبود، چه نشانه‌ای باید می‌یافتم تا دلم را خوش کنم هنوز امیدی هست که نام مرا هم جزو آدم‌ها بنویسند؟ این درد شده سرمایۀ زندگی‌ام دیگر اگر کسی از من بپرسد که آیا دردی دارم یا نه خیلی زود می‌گویم آری. و اگر پرسید چه دردی؟ با خجالت می‌گویم: دردِ دردنداشتنم. تا الآن در میان این دردهایی که باید می‌کشیدم دردی بزرگ‌تر از درد نیامدنت نیافته‌ام. من هستم. دنیا هست. آسمان و زمین هم هستند. کوه و دشت و دریا و جنگل هم پا برجایند. تو کجایی آقا؟! بدون تو، چگونه بودن اینها را می‌شود تاب آورد؟ این درد باید آدم را از پا در بیاورد ولی چرا من آن را حس نمی‌کنم؟ اگر چند نفر از ما با درد نیامدنت به خود می‌پیچیدیم به گمانم امروز پرچم حکومتت روی بام مسجد کوفه در مسیر نسیم، دست پیروزی تکان می‌داد به اهل زمین و آسمان. وقتی که درد نیامدنت را نمی‌کشیم یعنی عادت کرده‌ایم به نبودنت ترسناک‌تر از این عادت، مگر عادتی هم هست؟ چرا نمی‌ترسیم از این عادت دهشتناک؟! من دیده‌ام آنهایی را که به نیامدنت عادت کرده‌اند و بعد هم نبودنت را باور کرده‌اند. آنها که به دنبال راهی برای رسیدن به تو می‌گشتند حالا دنبال دلیلی می‌گردند برای بودن تو. این، آفت آن عادت دهشتناک است! خدا کند رها شوم از دام این عادت. دردی را که به جانم افتاده از من نگیر و هر روز این درد را بیشتر کن: دردِ دردنکشیدن از نیامدنت. الهی که دیر نباشد آن روزی که از تو بخواهم درد نیامدنت را از من نگیری! شبت بخیر درد و درمانم! @abbasivaladi