🍃زائر کربلا امشب زائری دارد می‌رود کربلا. چشمش پر از شراب اشک است. دلش پر از شوق حسین. دلم را گذاشته‌ام در کوله‌اش. زیر همۀ اثاثیه‌ها. هر جا برود دل من هم می‌رود. چه‌قدر خوب است که دل در بند تن نیست و گرنه امشب چه کار می‌کردم با دلی که هوای کربلا دارد. چه‌قدر آرامم وقتی دلم در راه کربلاست. به کربلا اگر برسد چه طوفان آرامشی به پا ‌کند، خدا داند. حالا می‌خواهم بخوابم امّا دلم پیشم نیست. دلم پیش از آن‌که برود به تعداد شب‌هایی که نیست شب‌بخیری را در گوش نسیم خوانده و به امانت پیشش گذاشته. هر شب یکی از این شب‌بخیرها را نسیم می‌آورد در خانه‌ات. امانت دلم را بگیر و نسیم را رد مکن. آقا! نسیمی که هر شب بناست در خانه‌ات را بزند امانت دلم را که در گوشَت ریخت برمی‌گردد به سوی خانه‌ام. اگر دلت خواست تو هم شب‌بخیری بفرست برایم. حیف است نسیم بیاید و دست خالی برگردد. شبت بخیر همیشه زائر کربلا! @abbasivaladi