🍃مرهم دل های زخم دیده یادم آمد روزهایی را که اسرا یکی یکی آزاد می‌شدند چه دل‌های بی‌قراری که پس از سال‌ها تشویش و اضطراب آرام گرفته بودند و برای اوّلین بار لبخندی حقیقی به لبشان نشسته بود. چه زیبا بود در آغوش گرفتن پسران از سوی مادران مادرِ به پسر رسیده، گویی دیگر هیچ آرزویی نداشت به هر چه می‌خواست رسیده بود و در این میان مادرانی بودند که هیچ نام و نشانی از فرزندشان نبود فرزندانشان نام مفقود الاثر گرفته بودند این مادرها در آن روزها انتظار را چنان معنا کردند که پس از سال‌ها هنوز ترجمۀ آنها از انتظار بوی تازگی دارد. عکس پسرانشان را به دست می‌گرفتند یکی یکی سراغ اسیران آزاده شده می‌رفتند با چشمی پر از اشک و لحنی پر از بغض سراغ پسران مفقود الاثرشان را می‌گرفتند وقتی از اوّلی ناامید می‌شدند سراغ دومی می‌رفتند به صدمین آزاده هم که می‌رسیدند باز هم امیدشان همان رنگ و بوی اوّل را داشت و هنوز هم که سال‌ها از آن روزها می‌گذرد چشم به در منتظر نشسته‌اند تا شاید خبری بیاید. عمرشان به ظاهر آفتاب لب بام است امّا امیدشان چونان خورشید تازه طلوع کرده. آقا! دوست دارم یک روز به قدری دیوانه شوم که نامت را روی برگه‌ای بنویسم شهر به شهر و دیار به دیار بگردم و با چشمانی پر از اشک و با لحنی پر از بغض طوری که توان حرف زدن نداشته باشم به هر کسی رسیدم که شاید خبری از تو داشته باشد نامت را نشانش دهم و سراغت را از او بگیرم و اگر هزار هزار نفر ناامیدم کردند امیدم ذره‌ای رنگ نبازد. باید به نقّاش ماهری بگویم این مادر منتظر را با همۀ انتظارش برایم بکشد. انتظار این مادر، به من می‌گوید: تو منتظر نیستی ولی می‌خواهم منتظر تو باشم پس باید شبیه تو شوم. هیچ دلی از زبان تو تا امروز زخم نخورده. پس چرا زبان ما چون تیغ است و کارش دریدن دل‌ها تو دل‌های زخم خورده را با حرف‌هایی که بوی خدا می‌دهد مرهم می‌گذاری و ما با زبانمان همان زخم‌ها را عمیق‌تر می‌کنیم زبان تو شمشیر است ولی برای دریدن پیکر تزویر و نیرنگ‌های شیطانی وقتی که حرف می‌زنی پرده‌های نفاق را چنان می‌دری که دیگر آبرویی برای منافق نمی‌ماند تو با این شمشیر چه قدر به داد مردمی می‌رسی که در هجوم شبهه‌ها همۀ دینشان درمسیر نابودی است ولی زبان ما شمشیری است که دل‌های آماده را چنان می‌درد که دیگر به هر چه فکر کنند، به دینداری فکر نمی‌کنند. ما نام تو را بر همین زبانی راندیم که کارش زخمی کردن دل‌هاست و خدا می‌داند چه قدر از این دل‌های زخمی حتّی از نام تو هم گریزان شدند. کاش لال می‌شدیم اگر بناست شبیه تو نشویم! شبت بخیر مرهم‌ دل‌های زخم دیده! @abbasivaladi