🍃رفیق شفیق
این روزها به لطف تو و به یمن مهربانی بیپایانت
شبیه تو شدن، شده دغدغۀ روز و شبم.
شبها با این غصّه میخوابم
که چرا امروزم را به شب رساندم ولی شبیه تو نشدم
و روزها به این امید بیدار میشوم
که لحظههای امروز را پلی کنم برای رسیدن به تو.
هم از آن غصّه خوشم میآید
و هم با این امید زندهام.
آن غصّه و این امید
شده ترش و شیرین وزندگی من!
امّا غصّهای در کنار آن غصّه
کمی با مزهای که به تلخی میزند آزارم میدهد.
من در بارۀ غصّۀ شبیه تو نبودن با چه کسی حرف بزنم
که زبانم را بفهمد و ابرو در هم نکشد و یا لب به خندۀ تمسخر باز نکند؟
آدمهایی که این غصّه را میفهمند، کماند
کمبود این آدمها شده آن غصّۀ دیگر من.
خودم شبیه تو نیستم، قبول
تا شبیه تو شدن فاصلهام زیاد است، قبول
شبیه تو شدن را هر روز به روز دیگری وانهادم، قبول
ولی دوست دارم شبیه تو باشم، قبول؟
و دغدغۀ روز و شبم شبیه تو شدن است، قبول؟
و آرزویی بزرگتر از شبیه تو شدن ندارم، قبول؟
اینها هیچ کدام فضیلت من نیست
لطف توست به من
ولی شبیه تو نبودن و فاصلۀ بسیارم و امروز و فردا کردنهایم
همه نقص من است.
آقا!
اگر کسی باشد که زبان این دغدغه را خوب بلد باشد
و او را در مسیر شبیه تو شدنم قرار دهی
زودتر شبیه تو نمیشوم؟
من گمان میکنم دغدغۀ شبیه تو شدن
زبانی دارد که هر کسی آن را نمیفهمد.
این را وقتی فهمیدم که به لطف تو
یکی دو حرف از الفبای این دغدغه را یاد گرفتم.
با الفبای این دنیا
نه میشود از این دغدغه گفت و نه میشود از آن نوشت.
کسی را سراغ داری که زبان این دغدغه را بلد باشد
و مرا لایق همراهی خویش بداند؟
با چه قدر آدم حرف زدم و از دغدغۀ شبیه تو شدن سخن گفتم
امّا با زبان خودشان حرفهایم را ترجمه کردند
باادبهایشان گوش دادند و گفتند نمیفهمیم
جسورهایشان گوش دادند و خندیدند
هم آن نفهمیدنها آزارم میدهد و هم این خندیدنها
این دغدغه را باید شنید و گریست برای شبیه تو نبودن
باید شنید و دوید به سوی شبیه تو شدن
باید شنید و آسایش را بوسید و کنار گذاشت
تا آرامش را به دست آورد و نفس راحت کشید.
عجیب دلم یک یار همراه کشیده آقا!
کسی که بفهمد و بفهماند دغدغۀ شبیه تو بودن را.
رفیق و همراه کسی است
که آدم را در مسیر شبیه تو شدن یاری کند
الباقی هر چه هست رفیق ناباب است.
کسی اگر پیدا نشد
خودت بگو چه کار کنم.
شبت بخیر رفیق شفیق!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi