🍃ناشر خوبی ها
چگونه میشود نقّاشیهای انتظار را کشید
و پای آنها اشک نریخت.
خاصیت این نقاشیهاست
که دل آدم را نرم میکند.
امشب میخواهم بروم پشت پنجره فولاد
مادری را نقاشی کنم
که فرزند بیمار طبیبجوابکردهاش را آورده برای شفا.
طنابی به گردن فرزندش بسته
آن سرش را به پنجره فولاد
در دل شب رو به پنجره فولاد زمزمۀ یارضا میکند
و یا مرگ یا شفا میگوید.
معلوم است که دیگر به آخر خط رسیده.
از مادرش از پدرش از گذشتگانش شنیده
که نشانۀ شفا باز شدن گره رشتهای است که به بیمار میبندند.
من میخواهم لحظهای را نقّاشی کنم
که مادر چشم دوخته به گرهی که به طناب زده
رد انتظاری که از نگاهش تا طناب کشیده شده را
نمیدانم چگونه باید کشید
ولی باید کشیدن طرز نگاه منتظرانه را یاد بگیرم
حسابی در نقاشیهای انتظار به طرز نگاه منتظرانه نیاز دارم.
دوست دارم گره طناب گردن فرزند را
در نقّاشیم کمی وا شده بکشم
و امید مادر را به این که گره میخواهد وا شود را
در لبخند ملیحی بکشم که روی لبش نشسته.
گوشۀ این نقاشی باید بنویسم
که فرزند این مادر، بیمار مادرزاد است
و باید بنویسم بیشتر از بیست سال است
که مادر هر سال میآید و رشتۀ انتظارش را به پنجره فولاد گره میزند.
آقا!
میبینی چه خوب نقاشیها به من ثابت میکنند که منتظر نیستم
با این همه مرض که به جانم افتاده
هنوز خودم را مضطرّ نگاه تو نمیبینم
و تا وقتی که بیچارۀ نگاه تو نشوم
انتظار را نخواهم فهمید.
من میخواهم منتظر تو باشم
پس باید شبیه تو شوم.
ای زبانت زبان خدا!
زبان تو که هیچ گاه به تهمت آلوده نشده که هیچ
تو مثل خدایت ما را در میان مردم به خوبیهایی مشهور میکنی
که اهلش نیستیم
ولی زبان ما داغ ننگ بدیهایی را به پیشانی مردم میگذارد
که در آنها وجود ندارد
چگونه میشود کسی که اهل تهمت است
منتظر کسی باشد که کارش شهره کردن مردم به خوبیهاست؟
اهل تهمت بیایماناند، در این تردیدی نیست
منتظران تو مؤمناند، مگر شکی در این وجود دارد؟
هر چه قدر به این فاصلهها فکر میکنم
بیشتر دلم به حال تو میسوزد
و از خودمان خشمگینتر میشوم
امّا تو دعا کن و ما هم تلاش میکنیم
تا روزی فاصلۀ میان ما و تو کم شود
هر چه قدر خُلقمان به تو نزدیکتر شود
مفهوم انتظار را بهتر میفهمیم
کمک کن تا بفهمیم مفهوم انتظار را!
شبت بخیر ناشر خوبیها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi