🍃روضه خوان غریب
با نقّاشیهای انتظار میشود طعم انتظار را
به کسانی که تا به حال منتظرانه زندگی نکردهاند چشاند.
باید با این نقّاشیها کاری کنم
که هیچ کسی با مفهوم انتظار غریبه نماند.
مردی با همسر و فرزند کوچکش به دیاری غریب سفر کرده.
در میان راه هر چه داشت گم کرد
حالا در شهر، بیکس و تنها
مادر و کودک را در گوشهای رها کرده
و رفته سراغ لقمهای نان برای کودکی که گرسنگی تاب از کفَش ربوده.
مردم شهر، دست بستهاند
نگاهشان به غریب، چونان دشمن است.
از سویی مادر نمیداند با رعب نگاههای ترسناک چه کند
و از سویی گریههای مدام کودک، بیقرارش کرده.
من میخواهم این مادر و کودک را در گوشهای از این شهر بکشم
و مردانی را در نزدیک او نقّاشی کنم
که چشمشان هیز است و تیز به سوی این زن
و کودک را در دامانش چنان بکشم
که معلوم باشد در حال فریاد زدن و گریه کردن است
چشم مادر را هم منتظرانه میکشم
تا معلوم باشد لحظهها را میشمارد تا مردش سر برسد.
آقا!
به ما بفهمان که وقتی تو نیستی
چشمهای زیادی به سوی ما تیز شده
و در باورمان بگنجان که در دل صاحبان این چشمها
رحم و مروتی نیست.
کاش میفهمیدیم که کورکنندۀ این چشمها تویی
این طور که اگر فکر میکردیم
همۀ نگاهمان خیره میشد به مسیر آمدنت
ما این طور فکر نمیکنیم، پس منتظر نیستیم
ولی من میخواهم منتظر تو باشم
پس باید شبیه تو شوم.
هیچ زیبایی و هیچ عطری نیست که تو زبانت را از آن محروم کنی
امّا در این میانه وقتی زبان باز میکنی به روضه خواندن
کارت میشود کشتن آدمها.
به قدری دلت متصل به خداست که وقتی روضه میخوانی
گویی واژههایی که از دهانت بیرون میآید
روضه را در مقابل نگاه آدم به تصویر میکشد.
دیدن این تصویر و شنیدن وصفش از زبان تو
اگر با مردن ما همراه نشود
یا نشان از جان سختی ما دارد یا از نگاه عنایت تو خبر میدهد.
تو هیچ گاه روضه را کنار نمیگذاری
روضه روزی توست و با آن زندگی میکنی.
روضه اگر نباشد، به گمانم از غصّه دق کنی.
ما روضه میرویم؛ ولی با روضه زندگی نمیکنیم.
روضه میخوانیم؛ اما روضه را در روضهخانه جا میگذاریم
ما روضه را به خانه نمیآوریم.
کسی که روضه میخواند و آن را به خانه میآورد
بعد از هر روضهای، یک قدم نزدیکتر شدن به صاحب روضه
روزیاش میشود.
من میخواهم با روضه زندگی کنم تا مثل تو شوم و منتظرت.
یک بار برایم روضه بخوان
شاید روضه همۀ زندگیام شد!
شبت بخیر روضهخوان غریب!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi