🍃همۀ فکر و خیال من بیا و امشب در بارۀ دل‌تنگی حرف نزنیم. اصلاً می‌خواهم خیال کنم همیشه با تو و کنار توأم. چه کسی گفته من دل‌تنگ توأم؟ دل‌تنگی، برای کسی است که یارش ندیده. تو از کنار من کی رفته‌ای که دلم بخواهد برایت تنگ شود؟ اصلاً لحظه‌ای را به یاد داری که نگاهم به نگاه تو گره نخورده باشد؟ من که هنوز طعم هجران را نچشیده‌ام. بدون چشیدن طعم هجران مگر می‌شود حرفی از دل‌تنگی زد؟ نهایتِ دوری من از تو همین قدر بوده که از حجره‌ات بیرون رفته و چند دقیقه‌ای در حیاط خانه‌ات به فرمان تو قدم زده‌‌ام. راستش همین اندازه از دوری هم جان کندنی است برای خودش امّا چون بناست چند دقیقه بعدش برگردم هر طور که هست، دوام می‌آورم. ولی این را هم بگویم: در همین چند دقیقه، وجودم پُر از ترس است. بعد از هر دمی که فرو می‌رود، می‌ترسم بازدمی نداشته باشم و توفیق بازدم که می‌یابم سراپا وحشت می‌شوم که نکند پس از آن، نفسی بالا نیاید. می‌ترسم که در حیاط بمیرم و تو بالای سرم نباشی. وقتی که می‌شنوم از حجره صدایم می‌زنی خیالم آسوده می‌شود. با سرعت به سویت می‌دوم تا اگر دم آخرم رسید، روی پای تو بیفتم و بمیرم. آقا! من دل‌تنگ تو نیستم؛ چون همیشه پیش توأم. شبت بخیر همۀ فکر و خیال من! @abbasivaladi