🍃یار غائب از نظر امروز مریض شدم. دوستم آمد به عیادتم. این چه دوستی است که دستم را در دستش گذاشته‌ای! مریضی ها با او از هزار عافیت به انسان بیشتر مزه می‌دهد. چه عیادتی! عیادت اگر این است، آدم هر روز هم که مریض باشد لحظه‌ای حسّ گلایه از درد نمی‌گیرد. نشست بالای سرم. نگاهش را خیره کرد در نگاهم. گفت: درد داری؟ گفتم: آری. گفت: به خدا بگو به اندازۀ دردی که می‌کشی، از درد مولایت کم کند. این طور اگر معامله کنی با خدا، دردها از عسل هم شیرین‌تر می‌شود برایت. همین حرفش مرا تا آسمان بالا برد. همان لحظه، با خدا معامله کردم. دردها نرفتند؛ ولی شیرین شدند. به من گفت: به خدا بگو در کنار دردی که می‌کشی درد فراق را هم به جانت بیندازد. دردها آدم را پاک می‌کنند آدم پاک از گناه، دعایش مستجاب است. بگو به ازای زجری که می‌کشی زجر نبودن مولا را روزی‌ات کند. هر بار که آه کشیدی به خدا بگو یکی از همین آه‌ها را و حتّی عمیق‌تر از آن را نصیبت کند که از عمق جان برای هجران مولا بکشی. به او گفتم همان دستی را که مولا گرفت و گذاشت در دست من همین حالا بگذار روی قلبم. دستش که نشست روی قلبم، خوب شدم. آقا! درد فراقت را همین امشب بینداز به جانم! عجیب محتاج درد فراق توأم. شبت بخیر یار غائب از نظر! @abbasivaladi