🍃یار از نظر پنهان فراق، دردی که دوست دارم به جانم بیفتد. اگر چه دردش به جانم نیفتاده، امّا فهمیده‌ام بدون درد فراق زندگی، شیرین هم اگر باشد، مثل زهر است. زهر تلخ باشد یا شیرین، فرقی می‌کند؟ فراق، دردی که دوست دارم لحظه‌های زندگی‌ام را در نوردَد. نچشیده‌ام این درد را ولی در نبودنش، زجر کشیدن را خوب فهمیده‌ام. زندگی بدون درد فراق، لحظه لحظه زجر کشیدن است دردکشیدن و زجر کشیدن خیلی با هم فرق می‌کنند. من از زجر کشیدن خسته‌ام، درد را کجا می‌شود پیدا کرد؟ تفاوت این زجر و درد را از وقتی فهمیده‌ام که با دوستی که تو نشانم داده‌ای، هم‌نشین شده‌ام. من درد کشیدن او را می‌بینم و زجر کشیدن خودم را هم احساس می‌کنم. درد کشیدن او عین آرامش است زجر کشیدن من عین بی‌قراری. لحظه‌ای لبخند او در میان دردها از هزار قهقهۀ من شادی‌آفرین‌تر است. دوستم اشک هم که می‌ریزد، آدم را آرام می‌کند. در آهنگ هق هق او درد فراق موج می‌زند امّا با این آهنگ، دردهای دیگر به دست فراموشی سپرده می‌شود. حرف از فراق که می‌زند تا عمق وجود آدم آتش می‌گیرد ولی نمی‌دانم این چه سرّی است که این آتش، دل آدم را خنک می‌کند. چه نسبتی میان این آتش و خنکا وجود دارد، نمی‌دانم. به من درد فراق بده آقا! درد فراق شبت بخیر یار از نظر پنهان! @abbasivaladi