🍃شیرینی دوعالم کاش یک روز برسد که ما وقتی شادی‌مان به اوج می‌رسد، احساس نیازمان به تو از همۀ وجودمان لبریز شود!‌ چه قدر بدیم که فقط در غصه‌ها به یاد تو می‌افتیم! می‌دانم دربارۀ این درد، پیش از این هم با تو سخن گفته‌ام؛ ولی چه کار کنم، بددردی است درد فراموشی تو در دل شادی‌ها. تو امام غصه‌های مایی، امام دردهای بی‌دردمان، امام حاجت‌های روا نشده‌مان، تو امام نداشته‌های مایی و ما تو را می‌خوانیم تا به آنچه می‌خواهیم راه یابیم. وقتی که به دلخواهمان رسیدیم، دیگر تو اماممان نیستی! می‌شوی مزاحم خوشی‌هایمان! این قدر صریح و بی‌پرده حرف زدن، بد است؟ قبول دارم، بد است؛ ولی گاهی باید آبروی خودم را ببرم تا شاید آدم شوم. آقا! من غربت تو را در دل شادی‌هایمان حس می‌کنم. تا وقتی تو این چنین میان ما غریبی، بعید است راهی برای آمدنت باز شود! وقتی تو بیایی و همه جا را آباد کنی، شاید همین آدم‌ها در فلسفۀ وجود تو شک کنند! امشب تلخ نوشتم، به شیرینی خودت مرا ببخش! شبت بخیر شیرینی دو عالم! @abbasivaladi