حجاج رسیدند به دنبال حسین مبهوط تماشا شده اند آل حسین انگار دگرگون شده احوال حسین خاکی شده بدجور پر و بال حسین با اشک به سجده رفته بر درگه عشق در کرب و بلا، وادی و منزلگه عشق ره باز کنید آمده فخر دو سرا باید که بنازد به خودش کرب و بلا از راه رسیده است ناموس خدا آن دختر شیرین سخن آل عبا دردانه ی شاه آمده بر شانه ی ماه لاحول و لا قوة الا بالله در حال خوش کودکی اش رفته به خواب شش ماهه ی ارباب در آغوش رباب می چرخد عمو دور حرم مثل عقاب هستند تمام مشک ها مملو آب یک لحظه گلوی کوچکی تشنه نماند در کل مسیر، کودکی تشنه نماند رحمت به ابالفضل و به جود و کرمش رحمت به نگاه نافذ و محترمش آرامش زینب شده با هر قدمش هستند حسینیان به زیر علمش طفلان حرم که مست عطر یاس اند آرام همه در کنف عباس اند این قافله ی عشق پیمبر دارد بوی نفس حضرت مادر دارد در معرکه ها، شیر دلاور دارد یک مرد به نام علی اکبر دارد در هر نفسی بود رکاب زینب باید به علی گفت نقاب زینب حال همه را گفته ام اما زینب روزش شده در کرب و بلا همچون شب جانش ز غم و غصه رسیده بر لب افتاد از آه و گریه کردن در تب بر هر دو لب حسین، چشمش را دوخت با روضه ی هاهُنا... دل زینب سوخت می گفت حسینش، غم عظمی اینجاست داغی که از آن سوخته طه اینجاست آن ذبح که گفتند فَدَینا... اینجاست ای خواهر من، جدایی ما اینجاست پایان ندهد به اشتیاقِ من و تو هرچند که اینجاست فراق من و تو ای خواهر من، کشته ی امیال شوم از تشنگی ام خسته و بی حال شوم مذبوح و شهیدِ ته گودال شوم زیر سم ده اسب لگدمال شوم پیراهن خونی مرا غصب کنند بالای سنان، رأس مرا نصب کنند باید که جفا ببینی و صبر کنی سرهای جدا ببینی و صبر کنی یک کرب و بلا ببینی و صبر کنی گودال مرا ببینی و صبر کنی باید که بلا را بپذیری، بروی باید که بدون من اسیری بروی eitaa.com/abdorroghaye