🖤😭 نثار .............. است تفسیر نگاهش زندانیِ چشم سیاهش غرق شد شب پیراهن او دریا به دریا موج دارد روی ماهش گنجی به نام ، پنهان در گلویش در سینه‌ی آیینه‌ها پیداست آهش چشمان او شد در آن پیراهنش شد و بارید چاهش ، شبی آمد به محرابِ قنوتش شد در سجده‌های روبراهش ـ اما ، آرامشی بی انتها بود با ، از گفت و از بود و شلاقِ همیشه بود و آهِ گاهگاهش او بود و قصد آسمان داشت زنجیر بود اما به بالِ راه‌راهش در بین بت‌هایی که در آن کعبه رویید الله، شد فصل‌الخطاب لا اله‌ش بین امامان سِیر کن، تنها فقط او پایین‌تر از بوده قتلگاهش جسمش شد سه روزی بر پل شهر ابری نیامد تا که باشد سرپناهش که در این جنگِ سردِ حق و باطل انگشت‌های لاغرش بوده سپاهش او گرم بود و ! آنطرف‌تر... بود و زخم قاه‌قاهش ... که در قلب و فکر تکرار شد اندیشه‌های اشتباهش اگرچه در دل آرمیده هرگز نخواهد شد کم از بار گناهش را کشت آن تاریکیِ محض اما نفس زد در پگاهش و می خواهم از او رعیت چه دارد غیر عشق پادشاهش!؟ بوده و نسلش فراوان است و پر رهروست راهش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15