خانواده هایی با آسمانی بزرگتر امروز در مشهد، پذیرای گل دختری از تهران بودیم. پس از ماه ها پیگیری همکاران بهرویش تهران، امروز این فرشته قشنگ بنا بود پس از رسیدن به مشهد در همان روز تحویل خانواده متقاضی شود. خانواده متقاضی از آن خانواده های بودند. تمام فرزندانشان، فرزندخوانده بودند. هر کدام هم در زمان خود مسائلی داشتند که انصافا خانواده به نحو احسن مدیریت کرده بود. ما هم روز خیلی پرمشغله ای داشتیم، از هماهنگی های تلفنی برای راه اندازی شعبه جدید بهرویش در یکی از استانها تا پیگیری کودکان نیازمند درمان چند استان دیگر مزید بر موضوع شده بود. خانواده های در نوبت مصاحبه و ارزیابی، بررسی کودکان تازه پذیرش شده، هماهنگی جهت خروج کودکان جدید از شیرخوارگاه، فضای شلوغی را مضاعف کرده بود. مهمان کوچولوی 👧 ما که رسید، در اثنای پیگیری های اداری پذیرش، با خانواده تماس گرفتیم که روز انتظار به پایان رسید و برای تحویل کودک تشریف بیاورند. همه کارهای اداری و قضایی انجام شد، مجتمع تقریبا تعطیل شده بود و سر و صدای بچه های این خانواده هر از گاهی با صدای قناری آوازخوان مجتمع به گوش می رسید. ساعت حدود سه بود که کودک تحویل خانواده شد، همه اعضای خانواده پروانه وار دورش را گرفتند و عکس می گرفتند. از حس و حال کودک در کنار خانواده، خستگی ها را حس نمی کردیم و از ته وجود خوشحال بودیم. خانواده راهی شدند، همکاران یکی یکی خداحافظی کردند و تا فردایی بهتر برای همه کودکان نیازمند، به امان خدا رفتند. من هم آخرین نفر، در حال خارج شدن از مجتمع بودم که یکی از بچه های حفاظت مجتمع صدام زد: -آقای عابدشاهی -جانم درخدمتم، گوشی باید تحویل بدم؟😄 - (با یک لبخند کوچک) نه بابا، ببخشید یک موضوعی رو میخواستم بگم -خواهش میکنم، بفرمایید - بازم ببخشید، این خانواده ای که الان بهرویش بودند، بنظرم پسرشون یک مشکلی داشت! -بله میدونم، پسرشون کوتاه قامت هست -یعنی چی؟؟ -یعنی آسمان بالای سرشون، از آسمان بالای سر من و شما بزرگتره -(متوجه منظورم شدند که منظور فردی است که قدش از نرمال کوتاه تر است و با ابهامی خاص پرسیدند) مادرزادی بوده دیگه؟ -بله، البته اینم بگم که کودک فرزندخوانده شون هست و با اطلاع از شرایط پذیرفتنش. تا اومد به خودش بیاد و دقیقا متوجه بشه که چی گفتم، مجدد ادامه دادم که؛ -کودک دیگه ای که تو آغوش خانواده بود رو دیدین؟ -آره آره -همین کودکی بود که امروز از تهران اومد و مهمان ما شد -خوب -این کودک هم کوتاه قامت و آسمان رفیع است و فرزندخوانده بعدی خانواده است که امروز تحویلش گرفتن. -یعنی رفتن تهران بچه رو دیدن و خواستن و بعد کارهای اداریش رو مشهد انجام دادن؟ -نه اتفاقا اصلا بچه رو ندیدن، فقط بهشون گفتیم کودکی با این شرایط هست و اعلام کردن متقاضی پر و پا قرصش هستن😊 - یعنی براشون ظاهر و مشکل بچه مهم نبود؟!!!! -چرا خیلی مهم بود - اصلا متوجه نمیشم😩 - براشون ظاهر خدادادی کودک اونقدر مهم بود، که میگفتن هر ظاهری خدا براش خواسته یعنی زیباترین بوده و ماهم دوستش داریم و مشکلش هم براشون مهمه، چون میخوان هر کاری برای درمانش میتونن انجام بدن🙄 - (با بغضی در چهره) من ظاهرم خشن دیده میشه ولی خیلی دلم نازکه. یک خانواده واقعا باید چه عمقی از نگاه داشته باشه که اینطور با عشق پذیرای این کودکان باشه خداحافظی کردم و از وسط پارک به سمت خیابان میرفتم و احساس کردم، همکار حفاظت از پشت درب شیشه ای مجتمع به رفتن من خیره مانده و هنوز در فکر است و ازین طرف من هم فکر میکردم که مهمان کوچولوی ما امروز تا کجاها تاثیراتی‌ از خودش گذاشته که حتی فکرش رو هم نمی کردیم. . . . بهرویش، رویشی به وسعت آسمان . . . کانال در ایتا https://eitaa.com/abedshahi