عاشقی دردسری بود، نمیدانستیم
حاصلش خون جگری بود، نمیدانستیم
پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط، بی پال و پری بود! نمیدانستیم
آسمان از تو خبر داشت، ولی
سهم ما بی خبری بود، نمیدانستیم
آب و جاروی در خانه ی ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود، نمیدانستیم
این همه چشم به راهی نگرانم کرده!
عاشقی دردسری بود، نمیدانستیم
تاظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟
آه...از جمعه ی بی تو گله داریم آقا
رفته بودی که بیایی! چقدر طول کشید...
عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟!
نذر کردیم به پای تو بیفتیم! بیا...
تو طبیب دل غمدیده ی مایی آقا...
ما که مردیم...بیا...پس تو کجایی آقا؟؟
مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی
مکر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی
از به خود آمدن این قافله را گم کردیم
وای بر ما! پسر فاطمه را گم کردیم!
دست برداری از این غیبت طولانی اگر
من به پای تو بریزم طلبی جامی دگر
از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است
فقط از هجر سرودن نکند سهم من است
نکند منتظر مردن مایی آقا...؟!
عاشقان تو بمیرند میایی آقا؟؟
من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد
صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد
بخدا منتظر آمدنت میمانیم
پای این عشق اویس قرنت میمانیم
تو دلت بیشتر از ما تب هجران دارد
سحر وصل همیشه شب هجران دارد...
#مناجات_امام_زمان
@abi_roshan