آزادی سگ و بندگیِ سنگ
🗣 سعدی در گلستان ماجرای شاعر بدبختی را میگوید که در سگلرزِ زمستان به هوای مایهتیله رئیس دزدان را مدح میکند و رئیس شاعر را لخت و عور از روستا پرت میکند بیرون.
🥶 شاعرِ بیچارۀ ما در یک شبِ تاریکِ زمستانی، بدون لباس و پوشش همینطور که از سرما مثلِ سگ به خودش میلرزید دید سگها دنبالش میکنند.
🤬 زیر لب فحشی داد و خم شد که سنگی بردارد. آنچنان زمین یخ زده بود که سنگ از زمین جدا نمیشد. عنقریب بود که به خاطر یک کیسه پول پاره و پوره شود. طاقتش تمام شد و گفت:
«این چه بدفعل مردمند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!» رئیس دزدها خندید و گفت چیزی از من بخواه. شاعر گفت همان لباس ما را بده جان مادرت، چیز دیگر پیشکشت.
🔴 یک راه خوب برای شناسایی دیار دزدها بسته بودن سنگ و باز بودن سگ است. واقعاً چرا باید امیرِ دزدان را مدح کرد تا وقتی که امیرِ مؤمنان هست؟
https://eitaa.com/abrmim