گذاشت توی پاکتی هزار و یک نشانه را همین قلم، همین دل و ورق ورق فِسانه را سرش دوباره شور بود دلش دوباره شعر بود که آب داد دیده اش نَفس نَفس جوانه را برای دَم گرفتنش، برای چشم‌های خیس برای گریه گرچه او نداشت کوه شانه را قلم گرفت و رخصتی زِ شعر محتشم‌ گرفت کشید پای دفترش شروع عاشقانه را چه شورش است این که در میان قلب عالم است دوباره از حسین گفت و دم زد این ترانه را: "سلام بر تویی که از تو هیچ دل نمی‌کنم" مُعطّر از حسین‌ کرد جای جایِ خانه را... نوشت عشق‌‌ و خواند عشق، نوشت کربلا، حسین گذاشت توی پاکتش هزار و یک نشانه را... سلام‌الله‌علیها 💠 💠 @shaeranehowzavi