6.اساس اندیشه و دغدغه شهید مطهری هم بر همین پایه «عقلانیت» استوار بوده است. اندیشه ایشان این بوده است که اسلام ۱۴۰۰ سال پیش چگونه می‌تواند پاسخگوی نیازهای بشریت در عصر حاضر باشد؟ ایشان این نظر را مطرح می‌کند که ما در مجموعه معارف اسلامی یک‌سری ثابتات داریم، یک سری متغیرات. مثلا در آیه «اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» (آیه ۶۰ سوره انفال). مسلمانان را دعوت به افزایش قدرت در برابر دشمن می‌کند و تأکید بر این مسئله است که اسب‌های زین کرده را برای ترساندن دشمن فراهم کنند. در این آیه اصل افزایش قدرت نظامی و اصل «مجهز شدن» به «ابزار نظامی» برای ترساندن دشمن یک «اصل ثابت» است اما فراهم کردن اسب زین کرده یک «اصل متغیر» است که با گذشت زمان تغییر می‌کند. بر اساس همین مثال، هر فرد و جریانی که وارد گردونه «تحول‌خواهی» می‌شود باید با شناخت ثابتات و براساس ثابتات دست به تغییر متغیرات بزند. توجه داشته باشید که دست به تغییر زدن، هم تغییر ثابتات و هم متغیرات، نامش «ولنگاری» است، از آن طرف «حفظ» و «ثابت نگه داشتن» ثابتات و متغیرات توامان با هم، نامش تحجر است. اما «حفظ» ثابتات و «تغییر» متغیرات نامش «تحول» است و «انقلابی‌گری». «تحول» چیزی در میانه ولنگاری و تحجر است. متأسفانه بسیاری از مدیران ما به دنبال حفظ وضع موجود هستند و از تغییر می‌ترسند، در حالی که یک مدیر انقلابی کسی است که مدام در پی برهم زدن وضع موجود برای رسیدن به وضع مطلوب است، آن هم بر اساس ثابتات. 7.در نتیجه کسانی که بر اثر ارتباط با «مبانی دینی» علامه طباطبایی، علامه مصباح و کتاب های شهید مطهری، «مبانی فکری»شان درست بود، قرص و محکم ایستادند. بنابراین «تقویت مبانی معرفتی» برای نیروهای انقلابی جوان خیلی مهم است، چون در غیر این صورت آسیب «انحراف فکری» به وجود می آید. بر این اساس باید گفت که یکی از اشکال های جبهه «انقلاب فرهنگی» این بود که برخی از نیروهای آن، بیشتر جذب «شعارها و احساسات» شدند تا «اندیشه ها و فکر ها»ی انقلاب. اینان، «عمق اعتقادی اندک» و «تظاهر انقلابی» زیاد داشتند. از این رو، «ناپایدار» بودند و «غربال» شدند. انقلاب در طول چهل و سه، «ریزش» هایی داشته است، ولی «رویش» ها بر «ریزش» ها غالب بوده است. «فسیل» های انقلاب جزو «ریزش» های انقلاب بودند و از گردونه خارج شدند.