. نگارنده با اشک می نویسد.. ✍🏻 فاطمه شکیب رخ از روزهای طوفانی ات که با خستگی از بی وفایی ها گذشت… از دویدن هایت در راه خدا که با سیاه نمایی مزدوران، در مه پوشیده شد! برای روزهایی که به شش کلاس سواد متهم شدی و فرصتی برای پاسخ هیاهوی علافان نیافتی! از روزهایی که ارزش زحمات خالصانه ی تو، با نرخ ارز و سکه سنجیده شد! از زیرساخت هایی که بنا نهادی و قرار است چندی بعد، افتخارش نصیب دیگری شود! خادم الرضای ایران ما، چقدر غریبانه در راه وطن راه سفر بستی! مزد خویش را در شب شادی اهل بیت علیهما السلام چه زیبا از دستانِ ارباب خویش ستاندی! تو آن سید مظلومی بودی که مانند امیرکبیر تاریخ، ایران مان را ساختی تا با شهادت هم آغوش شوی! چه تشابه عجیبی در سال خدمت تو و آن بزرگ مرد حادث شده، سه سال و اندی گذر روزهایی بود که قرار است تاریخ، بر آن شرح ماجرا کند! تو آن نعمت مغتنمی بودی که کفر ناسپاسان، تر و خشک مان را با هم سوزاند! و ما را از داشتن تو محروممان کرد! نفسی تازه کن که خبرهای آسمان از ظهوری قریب الوقوع، به گوش زمینیان رسیده است! شهادتت مبارک، سید بزرگوارم اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا @Ghalamzaniii