ادامه از https://eitaa.com/h_abasifar/1169 دلیل اولش این است که در چند دهه اخیر اعتقاد به قانون اساسی و اسلام وجود نداشته در تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران اقتصادی و این سوال بسیار غلط است که اقتصاد اسلامی در چهل سال اخیر چه کرده است؟ آیا اقتصاددانان اسلامی باید پاسخگوی مسئولیتی باشند که بر عهده لیبرال‌ها بوده است؟ قطعا خیر. سیاست‌های کلی ابلاغی مقام معظم رهبری مثل سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی و سیاست‌های کلی اصل ۴۴ مصادیق عینی اقتصاد اسلامی هستند. البته اگر به آنها به صورت جامع و دقیق عمل شود، نه اینکه یک بند از آن به صورت ناقص اجرا گردد. وقتی ولی فقیه زمان می‌گوید سیاست کلان حکومت اسلامی این است که...آن سیاست می‌شود سیاست اسلامی. در اقتصاد هم همین است. وقتی ولی فقیه زمان می‌گوید سیاست اقتصادی کلان حکومت اسلامی این است که...آن سیاست می‌شود اقتصاد اسلامی. اینجا به تعبیر دقیق پرفسور مسعود درخشان در نظریه "تعادل عمومی بردارهای قدرت" می‌رسیم که می‌گویند: در حقیقت هر کدام از پدیده‌های اقتصادی یک بردار قدرت هستند و باید برآیند این پدیده‌ها به تقویت نظام فرهنگی و سیاسی (که قبلا اشاره شد) بیانجامد. اینجاست که ما می‌توانیم بررسی کنیم که مثلا یک نهادی که بیست سال در جامعه و نظام اقتصادی فعالیت داشته است چه عملکردی داشته به عنوان یک بردار قدرت. تقویت کرده است نظام اقتصادی و فرهنگی و سیاسی را یا تضعیف؟ در راستای حفظ و تامین منافع ملی بوده است یا خیر؟ اگر به نفع "عموم مردم" و اقتصاد کشور فعالیت کرده‌ و نفعه اکثر من اثمه، خب باقی می‌ماند. اما اگر به نفع یک طبقه خاص کار کرده و عموم مردم بی‌بهره بوده‌اند قطعا باید حذف شود. بنابراین به طور خلاصه در پاسخ به سوال اول این یادداشت می‌توان گفت: اقتصاد اسلامی بیش از آنکه نیاز به اثبات خود روی کاغذ داشته باشد نیاز به میدان برای اجرای دستورات اسلام دارد و برای این منظور نیاز است ابتدا دیکتاتوری علمی و رسانه‌ای لیبرال‌ها شکسته شود تا بتوان لااله را به الاالله پیوند زد. و البته بیشتر از اینکه نیاز باشد اقتصاد اسلامی خودش را اثبات کند، نیاز است سرمایه‌داریِ فاجعه از خود و عملکرد بحران‌ساز خود در چند دهه اخیر دفاع کند. والسلام حسین عباسی‌فر 💠 @h_abasifar