♡
#بسم_رب_العشق ♡
❤️
#عشق_مجازی📱
✨
#قسمت_یک📚
آرمیتا:
چادرمو در اوردم نشستم روی تخت کسی تو اتاق نبود معلوم نیس سر ظهری کجا رفتن
.رفتم سراغ گوشیم و روشنش کردم که دیدم یه عالمه پیام اومده
از یه گروه که نمشناختمش نگاهی به اعضاش انداختم همه دوستای خودم به اضافه یه عالمه پسر
نمیدونستم کی منو عضو این گروه کرده
رفتم داخل گروه نوشتم:
+سلام
چرا دوباره گروه تشکیل دادین؟؟
یکی از دوستام که اسمش لاله بود گفت:
_این گروه فرق داره کل بچه های کلاس هستن همه هم دخترا هم پسرا به اضافه دوستاشون
+خب قبلش می پرسیدی شاید نمی خواستم عضو بشم
_بلهه اگه خبر میدادیم که شما عضو نمیشدی😐
+خب معلومه لزومی نداشت
_گروه عمومیه دیگه راجب همه چی قراره حرف بزنیم ابجی اصل بده اشنا بشیم
خواستم همون لحظه لف بدم که
با خودم گفتم حالا عضو باشم اما حرفی نزنم حالا فقط کافیه که بگم می خوام لف بدم
اون وقته که کلی چیزی بارم کنن....
اعضا های گروه همینطوری اضافه میشد بعضیا شون دختر بودن که میشنااختمشون ولی بقیه پسر بودن
هرکدوم یه چیزی می گفتن
خواستم حالا که کاری ندارم برم تو گروه دخترونه خودمون چت کنم که دیدم حذفش کردن بله دیگه گروه مختلط زدن اینم پاک کردن .بیخالش شدم رفتم
چندتا مطلب خوندم و گوشیو خاموش کردم موقع نماز بود بلند شدم تا وضو بگیرم
****
نمازم که تموم شد رفتم سراغ جزوه هام فردا امتحان داشتم شروع کردم به خوندن بعد از چند دقیقه دیگه کم کم چشمام از خستگی داشت بسته می شد پاشدم رفتم روی تخت دراز کشیدم و گوشمیو برداشتم ۴۰۰تا پیام از همون گروه اومده بود خواستم بیخیالش بشم امایه پیام اومد که اسمم دیدم گروه و باز کردم و شروع کردم به خوندن پیام ها بحث شده بود ناجور
فهمیدم قضیه از این قراره که یکی از دخترای چادری نمای گروه با بقیه بحثش شده
همه بهش میگفتن:
_دربیاری سنگین تری
_تو که تیپ میزنی دیگه اون چیه روی سرت
_چرا شکل عقب مونده ها کردی خودتو
_بابا به روز باش
یهو یکی از بچه ها گفت :
_به نظر من تنها چادری واقعی تو کلاس ما ارمیتاست
_هه خب بیاد دفاع کنه اگه راس میگه
استرس گرفتم، من جواب اینا رو چی بدم
یه پسرای کلاس هم اومد و گفت:
_ اره ارمیتا محجبه واقعیه
یکی دیگه گفت:
_ مجبورش کردن به پوشیدن اون پارچه سیاه وگرنه آرمیتا انلاینه چرا جواب نمیده
سریع گوشیو خاموش کردم
اینا منتظر بودن من یه چیزی بگم
تا ازم سوال بپرسم
اما چی جوابشون میدادم.
ساره اومد کنارم
_چته تو لکی آرمیتا
+هیچی همین جوری
میگم بچه ها کجان؟
_سه تایی رفتن بیرون برای ناهار منتظرت شدن نیومدی
+اها
_نگفتی واسه هیچی اینجوری شدی ؟؟
+بچه های گروه داشتن چادر و مسخره می کردن
_خب تو چیکار کردی؟
+هیچی
_یعنی هیچ کاری نکردی؟
+نه خب چی می گفتم
_من که چادری نیستم ولی تو که هستی چرا واینسادی دفاع کنی؟
+میخواستم دفاع کنم ولی خب یه مسئله ای بود
چه مسئله ای؟؟
_چی؟حتما همین جوری چادر سر میکنی و چیزی دربارش نمی دونی؟
+خب راستش گروه مختلط بود درست ندیدم تو همچین گروهی بحث کنم
_اره گناهه ولی میخوای از اعتقادت دفاع کنی اگه تو دفاع نکنی کی دفاع کنه اونایی که اسمشون مذهبیه؟؟
+چی بگم بهشون؟
_از من میپرسی؟من رفتم کلی درس دارم
خداحافظی کردیم و رفت
میدونم باید وایمیسادم دفاع می کردم ولی خب نمیدونستم چی بگم
نمی خواستم حرف درستی که ساره زد و قبول کنم......
#ادامه_دارد.....
#نویسنده:✍
#نفیسه و
#نرجس
‼️کپی تا پایان فصل دو حرام،پیگرد الهی دارد🚫
❤️
@afsaranjangnarm_313📱