💕
#بسم_رب_العشق 💕
❤️
#عشق_مجازی 📱
📌
#فصل_دوم 🖇
✨
#قسمت_بیستونهم📚
بعد از صبحانه سارا رفت حموم من و سمیرام نشسته بودیم تو حیاطشون و حرف می زدیم
-میگم آرمیتا
+بله
-این خواستگارت چیکارس؟
+نمی دونم
-میگم بله ندی ها بزار خوب تحقیق کنیم
+تو لابد می خوای تحقیق کنی
-آره پ چی
+مسخره...میگم این شوهر سارا ماله همین رشتن؟
-آره از سه سال پیش که از تهران اومدیم اینجا برا زندگی ،اینام بودن
+تو هنوز بلد نشدی لهجه اینجا رو؟
-نچ
+پاشو بریم بالا بیینم سارا اومد یا نه
بالا که رفتیم سارا اومده بود بیرون داشت موهاش رو سشوار میکشید
+دختر من حاضر بودم یه چش نداشتم ولی موهای تو رو داشتم.بس که موهات قشنگه
-موهای توعم قشنگه نگو
+میدونم
-دیوونه ......اهم ....اهم
می خوامبرا خواهرمشعری بخونم
گل در اومد از حموم عروس دراومد از حموم......
همینطور که داشت چرت و پرت می خوتد واسه سارا ماهم آماده شدیم..
***
-میگم آرمیتا ضایه نکنی یه چیزی میگم وقتی داشتیم میومدیم محضرم فکر کنم این ماشینه میومد
برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که دیدم ماشین همون پسرس
-خوب شد گفتم ضایع نباش
+این و از وقتی اومدم اینجا دیدمش
-چی؟نکنه می خواد من و از تو خواستگاری کنه؟
+دیوونه
-جدی دنبال توعه؟میشناسیش؟
ماجرای صبح و که براشتعریف کردم یکی از تو کلم و گفت
-یعنی خاک تو سر من با همچین رفیقی خب چرا نمیگی ..بلکه قصد جونت و کرده باشه
+چی میگی من نمی دونم چینوشتن اونا تو اون نامه که
-همین الان به بابام میگم یه بلیت برا تهرانبگیره
+برای چی آخه؟
-شاید یه چیز مهمتو اون نامه باشهکه برای فهمیدنش دیگه دیر باشه ..
+نمی دونم
-بله نمیدونی امشب میریم می خونیم....
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و
#نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️
@afsaranjangnarm_313 📱