💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 بعد از صبحانه سارا رفت حموم من و سمیرام نشسته بودیم تو حیاطشون و حرف می زدیم -میگم آرمیتا +بله -این خواستگارت چیکارس؟ +نمی دونم -میگم بله ندی ها بزار خوب تحقیق کنیم +تو لابد می خوای تحقیق کنی -آره پ چی +مسخره...میگم این شوهر سارا ماله همین رشتن؟ -آره از سه سال پیش که از تهران اومدیم اینجا برا زندگی ،اینام بودن +تو هنوز بلد نشدی لهجه اینجا رو؟ -نچ +پاشو بریم بالا بیینم سارا اومد یا نه بالا که رفتیم سارا اومده بود بیرون داشت موهاش رو سشوار میکشید +دختر من حاضر بودم یه چش نداشتم ولی موهای تو رو داشتم.بس که موهات قشنگه -موهای توعم قشنگه نگو +میدونم -دیوونه ......اهم ....اهم می خوام‌برا خواهرم‌شعری بخونم گل در اومد از حموم عروس دراومد از حموم...... همینطور که داشت چرت و پرت می خوتد واسه سارا ماهم آماده شدیم.. *** -میگم آرمیتا ضایه نکنی یه چیزی میگم وقتی داشتیم میومدیم محضرم فکر کنم این ماشینه میومد برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که دیدم ماشین همون پسرس -خوب شد گفتم ضایع نباش +این و از وقتی اومدم اینجا دیدمش -چی؟نکنه می خواد من و از تو خواستگاری کنه؟ +دیوونه -جدی دنبال توعه؟میشناسیش؟ ماجرای صبح و که براش‌تعریف کردم یکی از تو کلم و گفت -یعنی خاک تو سر من با همچین رفیقی خب چرا نمیگی ..بلکه قصد جونت و کرده باشه +چی میگی من نمی دونم چی‌نوشتن اونا تو اون نامه که -همین الان به بابام میگم یه بلیت برا تهران‌بگیره +برای چی آخه؟ -شاید یه چیز مهم‌تو اون نامه باشه‌که برای فهمیدنش دیگه دیر باشه .. +نمی دونم -بله نمی‌دونی امشب میریم می خونیم.... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱