دل ندارم بخوانم از اخبار خبرِ پر کشیدن او را آه مردم! چگونه می‌بینید عکسِ در خون تپیدن او را؟! او که بر شانه‌های محکم او تکیه می‌داد هر پریشانی او که هرگز ندیده است جهان، روی زانو خمیدنِ او را خون او جوهر است و پیغامی می‌نویسد به داغ سینه‌ی ما پا به سر گوش می‌شوم امروز، بی‌قرارم شنیدنِ او را گر چه آیینه‌ای شکست ولی چهره در چهره منتشر شده است با خودت می‌بری به گور ای شب، آرزویِ ندیدنِ او را او که جغرافیای چشمانش مرز نور است، مرز آگاهی‌ست مگر از یاد می‌برد تاریخ روشنایِ دمیدن او را؟ آن سفر کرده می‌رسد اما با من ایرانِ سوگوار بگو تاب می‌آوری که بر تنِ خاک بِنِشانی رسیدنِ او را؟ @Aftab_gardan_ha