داشتم با خودم تخیل می کردم، اگه بی بی سی می‌خواست سوژه حمیدرضا الداغی رو پوشش بده چی کار می کرد ... به تدریج روزی حداقل پانزده، الی بیست تا پست در مورد جزییات مختلف اتفاق میزد خبرنگار می فرستاد زنده با بستگانش بخصوص اونها که احساسات بر انگیز ترند مثل مادرمصاحبه زنده پخش می کرد تا قبل از شهادت چندین و چند گزارش در مورد وضعیت جسمی می رفت و خود شهادت رو حسابی داغ می کرد(قرار گیری در کشمکش یک خبر و تعلیق سرنوشتش خیلی مهمه) چقدر پست و مطلب راجع به واکنش های کاربران کار می‌کرد چقدر از جزییات محل درگیری می نوشت سناریوهای احتمالی حضور دختران در اون نقطه آشنایی یا عدم آشنایی اونها با پسرها مست بودن یا نبودن ضاربان تعداد ضربات، محل اصابت شعرها و تصویرسازی هایی که شده پیدا کردن اون دو دختر و مصاحبه باهاشون دعوت از کارشناسان بین المللی با چندین میز تحلیلی در نسبت مسئولیت پذیری اجتماعی، برجستگی ایرانیان نسبت به جهان خشونت ورسمسوآلیته، جریان تجاوز در دنیا موارد مشابه در کشورهای دیگه مصاحبه زنده با چند زن در بقیه دنیا که قربانی بوده اند و کسی به دادشون نرسیده و شاید از همه اینها ساده تر و مهم تر اینکه خبر رو درک می کرد و متوجه بود روند عادی برنامه و خبر رسانی رو به نفع تصویر کلی بازچینش کنه و تغییر بده و خیلی خبرها رو کار نکنه تا موضوع از محل تمرکز خارج نشه ... اما ما چی ... ما هیچ ما نگاه چند کلیپ شلخته، وسط هزاران خبر و پیام و اتفاق، چرا؟ چون ما کارمندیم و حقوق می گیریم که وقت پر شود نه اینکه در یک جنگ ترکیبی رسانه ای تمدنی بتوانیم تاثیری در جامعه ایجاد کنیم با ده ها برابر بی بی سی پول و نیرو