باز هم قصّۀ بازیِ حداقلیِ ما:
تاریخِ ناگزیرِ امروز
مهدی جمشیدی
[1]. حقیقت این است که حقّ حسن روحانی، «عزل» است، نه «استیضاح» یا «سئوال» یا «تذکّر». نخبگانِ سیاسی و اقتصادی که هیچ، حتّی مردم کوچه و بازار نیز بهروشنی، بیتدبیری و بیکفایتیِ روحانی را دریافتهاند. روحانی از ابتدا، «شایستگیِ ریاستجمهوری» را نداشت و انتخابِ او و در معرضِ انتخاب نهادنِ او، خطا بود. اینهمه هزینههای گزاف و تلخ که در طولِ هفتسالِ گذشته بر ما تحمیل شد، حاصلِ همین دو انتخابِ اشتباه بود.
[2]. ولی اینگونه نیست که همیشه بتوان در چهارچوبِ «حقیقت» عمل کرد. اینجاست که پای «مصلحت» به میان میآید. مصلحت، راهحلّ «اضطراری» و «ثانوی» است؛ انتخابی از سرِ «ناچاری». «مصلحت»، «حقیقت» نیست، امّا «ناحقّ» هم نیست؛ چون اگر به مصلحت گردن ننهیم، اثری از «حقیقت» هم باقی نخواهد ماند و همهچیز، با هم و یکجا از دست خواهد رفت. مصلحت یعنی وقتی «همۀ حقیقت»، دستیافتنی نیست، آن بخش که «مهمّتر» است را ترجیح دهیم و باقی را معلّق گذاریم تا آنهنگام که بتوان به «همۀ حقیقت» عمل کرد.
[3]. وقتی درمییابی که حریفِ سیاسی، بنا ندارد از «بیراهۀ مذاکره» برگردد؛ و درحالیکه «نسخۀ برجام»، شکست خورده و فرصتی برای او باقی نمانده، در پیِ «برهمزدنِ بازی است؛ و میخواهد «معیشت و روانِ مردم» را گروگان بگیرد، نباید «بهانه»ای بهدستِ او داد. در کمینِ شکارکردنِ هر «دستاویز»ی است تا افکارِ عمومی را گرفتارِ «فرافکنی» و «حاشیهسازی» کند و دیگری را بر جای «متهم» بنشاند. او از «شلوغ» و «غبارآلود» و «متشنج» شدنِ فضای سیاسی، سود میبرد؛ چون به این طریق است که میتواند ندانمکاریها و بیتدبیریهایش را «پنهان» یا «توجیه» کند.
[4]. دراینحال که میدانیم روحانی، بنای «کار» و «تلاش» ندارد و از «مذاکره» نیز ناامید نشده و در انتظارِ آن است که ما «بهانه» و «دستاویز»ی در اختیارِ او قرار دهیم، مسیرِ «مدارا» و «تحمّل» و «بردباری»، عاقلانه است. اگر چنین کنیم، از مهلکۀ «تنشِ سیاسی» و «بهانهجویی» و «بیدولتی» و ... خواهیم رهید و روحانی نیز «فرودِ آرام» خواهد داشت و از قدرت، بیرون خواهد رفت. این کاری است که نمیخواهد؛ او خواهانِ آن است که ما بازیِ عزل و برکناری را در پیش گیریم و با او، آشکارا، دستبهگریبان شویم. او از متنِ این دعوا و نزاع، «بحرانها»یی خواهد آفرید که نتیجهاش آن است که ما نیز همانندِ روحانی، بر جایگاهِ «متهم» تکیه بزنیم، بلکه چهبسا، او «شاکی» شود و ما «متهم»! اقتضای عقلانیّت این است که «بازیِ ازپیشساختۀ» او را نقشبرآب کنیم و کاری نکنیم که او در باطن، طالبِ آن است.
[5]. چه بخواهیم، چه نخواهیم، تاریخِ امروزِ ما، اینچنین است و اگر بخواهیم سرکشی کنیم و «میلِ کودکانه» و «هوسِ لجوجانۀ» خویش را بر صدر بنشانیم، اوضاع، پریشانتر و آشفتهتر نیز خواهد شد. تاریخ، آن اندازه که تصوّر میکنیم نیز، «مغلوب» و «بیعمل» و «رام» نیست؛ گاهی باید خاموشی گُزنیم و جرعهجرعه، فاجعه بنوشیم. تاریخ، درهمتنیده و یکپارچه است و در متنِ خود، «امکانها» و «امتناعها» را میآفریند، و ما نیز، قصدِ تخیّلپردازی و خودخواهی نداریم. درست میگویم؟! به امیدِ فردایی دیگر که در آن تاریخ، گره از پیشانی بگشاید و متبسّم شود. دلگیر و خستهجانیم از این هفتسالِ سرشار از انقباض و انسداد و بیراههروی و ناکامی و فریب.
🆔
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi