eitaa logo
دعوت از استاد
139 دنبال‌کننده
272 عکس
54 ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال خبری رجانیوز
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مهدی جمشیدی: این دولت هیچ ایده‌ای برای انتخابات نداشت؛ فقط وعده رفع فیلترینگ می‌داد اما الان مرغ ۱۶۰ هزار تومان! گوارای وجودتان 🔹️قدرت دست ۳۰۰-۴۰۰ نفر لیبرال است. 🔹️نعمت زاده در سال ۹۲ عضو هیئت مدیره ۱۹ شرکت بود. 🔹️اینها از شبهات دکتر سروش بیشتر به اسلام آسیب می‌زند. 🔹️زور دولت و رئیس جمهور به بانک آینده نمی‌رسد. ✅️ @Rajanews_com
مهدی جمشیدی.m4a
حجم: 41.54M
سطرهای ناخواندۀ انسجام اجتماعی (دولت اشراف، دیانت عامه) 🖇در گفت‌وگوی اکبر نبوی با مهدی جمشیدی 🖇در اینجا ببینید: https://www.aparat.com/v/jqw08mr 🎬 ویدیوی کامل در کانال  یوتیوب و آپارات 🖇کاری از: برنامۀ @jomhouristreet03
🗒 دعوت آقای محقق‌‌داماد به مناظره: تفقّه وارونه مهدی جمشیدی ۱. سخنی از آقای محقق‌داماد منتشر شده که در آن، ایشان سه دلیل برای نفی الزام قانونی به حجاب ارائه کرده است. پیش از این نیز، موضع ایشان در چنین مداری قرار داشته و گفتۀ اخیر، هم‌راستای با گفته‌های گذشتۀ وی است. در همین آغاز اشاره کنم که فارغ از حدیثی که ایشان بدان استناد نموده – و البته یکی از محقّقان به آن پاسخ داده و استناد را ابطال و حتی عبارات روایت را اصلاح کرده – درخور است که ایشان، «تک‌گوییِ رسانه‌ای» ترک گوید و به میدان مناظره و مواجهۀ نظری وارد شود. ازآنجاکه گویا ایشان چندی در محضر علامۀ شهید، آیت‌الله مطهری بوده است؛ سزاوار است که همچون استاد خویش، خویش را به «محک تجربه» بیازماید و از خلوتِ تک‌گویی به درآید و اندیشه‌اش را در معرض «نقد» بنهد. مطهری، بی‌پروا و جسورانه، میدان‌نشین بود و در محافل و انجمن‌های گوناگون، می‌گفت و می‌شنید و چنین است که بسیاری از آثارش، حاصل همین «هم‌نشینی‌های معرفتی» و «احتجاجات نظری» بود. آقای محقق‌داماد، این‌گونه نیست و به نقد، روی خوش نشان نمی‌دهد و حتی آن‌گاه که نقد می‌شود، حاضر به پاسخ نیست. مطهری با وجود سی سال تفاوت سنّی، با اکبر گودرزی و حبیب‌الله آشوری، به گفتگو نشست و استدلال کرد، اما دریغا که آقای محقق‌داماد، محقّقِ معرکۀ تقابل علمی نیست و از دامادی حجلۀ تضارب آراء و عقول، گریزان است. شبِ زفافِ تفکّر فرارسیده و صبح در راه است، اما خبری از دامادهای تک‌نشین و خلوت‌گُزین نیست. من پیش‌قدم می‌شوم و ایشان را به «مناظرۀ عمومی و زنده» فرامی‌خوانم تا محک تجربه، روشنگر حقیقت گردد. ۲. نخستین استدلال ایشان، این است که مگر باید «همۀ شرع» را به عقد «قانون» درآورد و جامۀ امر و نهیِ حاکمیّتی به تن آن کرد؟! پاسخ، واضح است؛ هرگز چنین نیست و حکومت دینی، خود را عهده‌دار تحقّق دین در همۀ عرصه‌ها و ساحات نمی‌شمارد. باید میان «حریم خصوصی» و «حریم عمومی»، تفاوت نهاد و حکمِ یکی را به دیگری تعمیم نداد. آنچه‌که در حریم خصوصی می‌گذرد، هرچه که باشد، حکومت دینی را موظّف و مکلّف نمی‌سازد و حکومت دینی، از اساس، حق مداخلۀ در حریم خصوصی را ندارد. امام خمینی در دهۀ شصت، فرمان هشت‌مادّه‌ای صادر کرد و در آن به‌صراحت، حاکمان و ضابطان را از حضور در حریم خصوصی، نهی کرد. آن فرمان، فرمان شرع است و فراتاریخی. اکنون نیز سخن بر سر «مداخلۀ در حریم خصوصی» نیست؛ چراکه حجاب در عرصۀ عمومی، امر عمومی است نه امر خصوصی. بدین‌جهت، کشف حجاب در عرصۀ عمومی، هم حرامِ «اجتماعی» است و هم حرامِ «سیاسی». اگر حرام و معصیت و فسق، «جنبۀ اجتماعی» یافت، باید از طریق قانون در برابرش ایستاد و این نقطۀ اتّصال «شرع» به «قانون» است. عجبا که آقای محقق‌داماد، به قیاسِ آغشته به مغالطه رو می‌آورد و الزام به حجاب در عرصۀ عمومی را معادل الزام به نماز جماعت یا حج می‌شمارد! نباید و نمی‌توان میان نماز یا حج و الزام قانونی، پیوند برقرار کرد، اما بر کشف حجاب و برهنگی در عرصۀ عمومی، مفاسد جمعی مترتّب می‌شود و کمال و صلاح و سعادتِ معنوی دیگران، به خطر می‌افتد. امر عمومی، «امر معطوف به دیگران» است و دریغا که استاد فقه و حقوق اسلامی، نسبت به بدیهیات و ابتدائیات، تجاهل می‌ورزد. ۳. استدلال دیگر ایشان این است الزام قانونی به حجاب، با مقاومت اجتماعی روبرو می‌شود و بدین‌جهت، حجاب به‌عنوان حکم شرعی، تقلیل می‌یابد و تحقیر می‌شود؛ درحالی‌که نباید اسبابِ وهن دین را فراهم کرد. از ذهنیّتِ فقه‌مدار ایشان، بعید نیست که با مسألۀ «روایت» و «تصویرسازی» در جهانِ رسانه‌ایِ متأخّر، آشنا نباشد و نداند که این روایت‌ها و تصویرها، ساخته و شکسته می‌شوند و بخش عمدۀ این بازی، به عقل حکمرانی بازمی‌گردد. اگر در حاکمیّت، قوّۀ عاقلۀ فرهنگی حضور می‌داشت، می‌فهمید که قانون، از چشمۀ «اقتدارِ حاکمیّت» - و نه قدرت که وجه سخت و عیان دارد – می‌نوشد و اگر حاکمیّت، اقتدار خویش را ببازد و تسلیم روایت‌ها و تصویرها شود، سیر عقب‌نشینی‌اش در هیچ نقطه‌ای متوقف نخواهد شد. قانون، هم محتاج «اقناع» است و هم محتاج «اقتدار». اقناع، تقدّم دارد اما کفایت ندارد؛ چون همگان را نمی‌توان قانع کرد. خطای حاکمان در ماجرای اغتشاش این بود که در گفتار و عمل، نشان دادند که دچار تزلزل و تفرّق شده‌اند و به معامله و مصالحه روآورده‌اند. در اینجا بود که عنصر «اقتدار» را باختند و در طرف مقابل، جسارت و بی‌پروایی آفریدند. باقی سخن بماند برای مواجهۀ حضوری با ایشان. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🗒 ساختار شش‌ضلعیِ تفکّر: تکیه به دیوار بُتونی مهدی جمشیدی من از نوجوانی، شیفتۀ مباحثات معرفتی بودم، اما چون در آغاز راه قرار داشتم، نمی‌توانستم میان مواضع و نظرات، قضاوت کنم و حق را از باطل تفکیک نمایم. «مطهری»، نخستین تکیه‌گاهِ معرفتی من بود که تاکنون نیز هست. او از همان دوره، در قامت عقلِ کلّ بر من ظاهر شد و دست تفکّر مرا گرفت و راه را نشانم داد. مطهری، بسیار پیشتر از زمانه بود و هست، اما موجی که لیبرال‌های ایرانی در دهۀ هفتاد ایجاد کرده بودند، جوانی همچون مرا را دچار تشویش و تلاطم می‌کرد. زمانۀ عجیبی بود و آکنده از شبهه و مسأله و مشکله. هر روز، حمله‌های نظری صورت می‌گرفت و کسی چون من که در مواجهه، بی‌پروا و جسور بود، ذهنش درگیر ده‌ها اشکال و پرسش می‌شد. من، مطهری را به تمامی نخوانده بودم و به‌نظرم اگر هم خوانده بودم، باز قدرت تطبیقِ چندانی نداشتم و نمی‌توانستم گلیمِ تفکّر خویش را از مردابِ «لیبرالیسمِ ایرانی» بیرون آورم. ساعت‌ها، کتاب و مجله و روزنامه می‌خواندم و متهورانه، ذهنِ ابتدایی خود را در معرض همۀ تکانه‌ها و تنش‌های نظری قرار می‌دادم. پرسش و ابهام و سرگردانی، تا مغزِ استخوانِ ذهنم رسوخ کرده بود. گاهی احساس می‌کردم که حتّی دربارۀ اصل وجود خدا نیز، گرفتار شبهه و مسأله هستم؛ چنان‌که پیشانی بر سجده داشتم، اما پُشت پیشانی‌ام، وجود و ذات و صفات خدا، حل‌نشده و معلّق بود. مسأله‌های دیگر از قبیل نسبیّت، پلورالیسم، سکولاریسم و اومانیسم و راسیونالیسم و تاریخیّت و ... که همچون نُقل‌ونبات، جزو واردات ذهنیِ روزانه‌ام بود. چه‌بسا می‌رفت که من نیز به اردوگاه لیبرال‌های ایرانی محلق شوم و از مطهری، درگذرم. در این میان، ناگهان «مصباح» را شناختم و این شناخت، سرفصل تازه‌ و تعیین‌کننده‌ای در حیات فکری و هویّتی‌ام بود. من در مصباح، «مطهریِ اکنون» را دیدم و سخت، دلبستۀ وی شدم. هرچه که می‌گفت، مشتاقانه می‌خواندم و می‌شنیدم. گاهی عبارت وی را ناخواسته به حافظه سپرده بودم. این آشنایی، مرا مصون نگاه داشت و به تداوم هویّتم انجامید. من از «شش ضلعیِ مصباح» آغاز کردم: خداشناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، فلسفۀ اخلاق، فلسفۀ حقوق و فلسفۀ سیاست. این شش حوزۀ نظری، به ستون فقراتِ تفکّر من تبدیل شدند. من این مجموعه را در عمل آزموده‌ام و دیده‌ام که هیچ مباحثه و نقد و چالش و تقابلی، خالی از اتّصال مستقیم یا غیرمستقیم به آنها نیست. اینک، من به یک «دیوار بُتونی» تکیه داده بودم که فروریختی نبود. «قدرت تفکّر» به چنگ آورده بودم و می‌توانستم در هر مواجهه و مناظره‌ای، از عهدۀ حل مسأله برآیم و مقاومت کنم. چندی بعد، قدرت تهاجمیِ عجیبی نیز به دست آوردم و تفکّرِ انتقادی در عمق ذهن من، متولّد شد. این‌همه، حاصل آموزش‌های شش‌ضلعیِ مصباح بود. تفکّر کنونی من، امتداد و بسط همان خط اوّلیّه است. من از مصباح، دیانتِ متفکّرانه را آموختم و توان رویارویی با تجدّد و انگاره‌هایش را یافتم. این دستگاه معرفتی، کهنه نشده و همچنان، مورد حاجت است. 🖇 طرح ولایت، چکیدۀ همان تفکّر منسجم و گره‌گشا و پیشبرنده است. از این قافلۀ توحیدی جا نمانید: https://eitaa.com/maab_iki/4664
▪️سلسله نشست‌های مسئلۀ ملیّت و دیانت 🖇نشست اول: ملّیّت در قاب هویّت فطری (بسط رهیافت علامه حسن‌زاده) با حضور مهدی جمشیدی 🖇چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴ تهران، میدان فاطمی، انتهای اتوبان شهید گمنام، ابتدای اتوبان کردستان، تالار ایوان شمس، سالن آسمان. 🖇حضور مجازی از طریق: skyroom.online/ch/iict/farhang (امکان حضور برای همۀ علاقمندان وجود دارد)
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 بار پیش که آقای دکتر صادق حقیقت در برنامۀ تلویزیونی شیوه، آیت‌الله مصباح را به بی‌ارزش‌انگاری رأی مردم در مقام استمرار حکومت متهم کرد، ایشان را به مناظره دعوت کردم. دو مجموعۀ رسانه‌ای با ایشان تماس گرفتند و پیشنهاد برگزاری مناظره را دادند. گویا ایشان به یکی از آنها گفته بود فشار خونم بالاست و امکان مناظره ندارم. پاسخ ایشان نشان می‌دهد که مرا می‌شناسد و می‌داند در مناظره، چه خواهد گذشت. به‌هرحال، ایشان نپذیرفت و من مجبور شدم که بدون حضور ایشان، در یک محفل پرمخاطب و جوان و نظری، اثبات کنم که چنین برداشتی درست نیست. اکنون دوباره ایشان در یک گفتگو، همان سخن ناصواب را مطرح کرده است. این بار چه کنم؟! باز به مناظره فرابخوانم؟! چگونه ممکن است یک استاد دانشگاه، سخنی را تکرار کند اما از عهدۀ اثبات آن در قالب مواجهۀ نظری برنیاید؟! ایشان از تمامیت تفکر آیت‌الله مصباح، یک تک‌جمله را ـ که البته درست است ـ برگرفته و فقط بدان استناد می‌کند و آنچه را که می‌خواهد نسبت می‌دهد. این یعنی ایشان حتی خود را ملزم به منطق فهم و قاعدۀ تحلیل منطقی نیز نمی‌داند و با تکیه بر مغالطه، نظر خود را پیش می‌برد. چه‌بسا، پرهیز وی از مناظره نیز برخاسته از هراس ایشان نسبت به واسازی همین مغالطه باشد. از آزادی، گفتگو، مدارا، نقادی، تفکر و ... سخن می‌گویند، اما در مقام عمل، عادت به تک‌گویی و تک‌صدایی دارند و از مواجهه و مناظره، خوف دارند. آنان که صادقانه فکر می‌کنند و در پی آواز حقیقت می‌دوند، از مناظره نمی‌هراسند... مهدی جمشیدی https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🗒 فقدان صداقت در روایت حقیقت: مصباح و مسألۀ دولت‌زدگیِ جامعه مهدی جمشیدی وظیفۀ من، دعوت به مناظره دربارۀ تفکّر سیاسیِ آیت‌الله مصباح بود، اما تاکنون، پاسخی از آقای صادق حقیقت دریافت نکردم. این سکوت برای مخاطبان، معنای روشنی دارد و حاصلش با حضور در مناظره، فاصلۀ زیادی ندارد. باید تأسّف خورد که ترور شخصیّت و تحریف و روایت‌سازی وارونه، بر جای استدلال علمی تکیه می‌زند و غرض‌ورزی سیاسی‌کارانه، جایگزینِ تعهد به معرفت علمی می‌شود. تعمّد در تکرار یک خوانش غلط، یا برخاسته از ضعف فهم است یا ضعف نفس؛ یا ندانستن است یا نخواستن. هرچه که هست، مخاطب به‌وضوح درمی‌یابد که نقص در مواجهۀ نظری، برآمده از نقص در قدرت نظری است. بگذریم. آیت‌الله مصباح، تصویری متفاوت از این بازنمایی‌های مغلوط و معیوب دارد که در اینجا، به یکی از آنها شاره می‌کنم. ایشان آنچنان نگاه اصالی و کانونی به امر اجتماعی و حیات و حضور جامعه در حکمرانی دارد، که یکی از بزرگ‌ترین آفات دورۀ پساانقلاب را «دولت‌زدگی تحلیلی» یا «دولت‌بسندگی جامعه» می‌داند. در نگاه ایشان، جامعۀ دینی، بی‌کنش و حاشیه‌نشین نیست؛ حتّی پس از استقرار حاکمیّت دینی، بلکه امر اجتماعی، فراخ و کانونی است. اندیشۀ «انقلاب و آنگاه بازگشت مردم به خانه‌های‌شان»، سخن لیبرال‌های ایرانی در سال‌های آغازین پساانقلاب بود، اما در موضع آیت‌الله مصباح، «دولت‌سازی دینی» به معنی «حداقل‌سازی جامعه» نیست. ایشان در یکی از گفتارهایش در چهاردهم مرداد سال هشتادویک، تصریح می‌کند: «بسیارى از مشكلاتى كه بعد از انقلاب تحمّل كردیم و ضربه‌‌‌هایى كه خوردیم براى این بود كه مردم بعد از انقلاب، احساس مى‌‌‌كردند دیگر تكلیفى ندارند و اگر تكلیفى هم هست، مسئولان دولت عمل مى‌‌‌كنند؛ غافل از اینكه یكى از مسئولیّت‌‌‌هاى مردم، نظارت بر كار دولت اسلامى است. دربارۀ حاکمان، حداكثر سعى شده آن كسى‌كه در رأس هرم قدرت هست، تالی تِلو عصمت باشد اما همه كه این‌گونه نیستند؛ كارگزاران نظام هم امثال من و شما هستند و مبتلا به هوس‌ها و به آرزوهاى دنیا مى‌‌‌شوند. ازاین‌رو، اگر نظارتى در كارشان نباشد شیطان فریبشان مى‌‌‌دهد؛ ولى ما این روحیه را نتوانستیم حفظ كنیم. نه در مسئولیّت‌‌‌ها مشاركت كردیم و آن حالت انقلابى‌‌‌گرى را حفظ كردیم و نه بعد، در نظارت بر امور كارگزاران و نصیحت ائمة‌‌‌المسلمین، امر به معروف و نهى از منكر و سایر وظایف، جدّیّت نكردیم. این یكى از آفت‌‌‌هاى انقلاب است.» https://share.google/hFLVyCfgwE5KcucGd این سخن نشان می‌دهد که آیت‌الله مصباح، جامعه را صغیر و بی‌ارزش و تزیینی نمی‌داند و دولت دینی را صدرنشین و قیّم و تمامیّت‌خواه قلمداد نمی‌کند، بلکه برعکس، حتّی پس از استقرار دولت دینی نیز، بر روی کنشگری جامعۀ دینی و مشارکت سیاسی آن، تأکید می‌ورزد؛ آن هم نه‌فقط مشارکت سیاسیِ انتخاباتی و تأییدی، بلکه مشارکت سیاسیِ انتقادی نسبت به حاکمیّت. جامعه در برابر حاکمیّت دینی، نباید خموش و منفعل باشد، بلکه باید با فهم مستقل و عقل خودبنیاد خویش، به نظارت بپردازد و مسیر نقادی را در پیش بگیرد. حاکمیّت منهای نظارت اجتماعی، ره به صلاح نخواهد بود؛ چنان‌که به تصریح آیت‌الله مصباح، کناره‌گیری جامعه از امر سیاسی و بسنده‌کردن به مشارکت‌های قالبی و تأییدی و یکنواخت، از جمله آفات دورۀ پساانقلاب بوده و حاکمیّت را گرفتار چالش‌ها و امراض درونی کرده است. حاکمیّت دینی، معصوم نیست و هرچه که می‌کند، ریشه در دین ندارد. ازاین‌رو، نباید تسلیم و تابع بود و گفتارهای رسمی را تکرار کرد. باید مستقل اندیشید و فهمید و تحلیل کرد و هرجا انحراف و فاصله احساس کرد، زبان به نقادی و انکار و ابطال گشود. آیت‌الله مصباح، خودش در برابر دولت‌ها، این‌گونه عمل کرد؛ چنان‌که هیچ دولتی از مواجهۀ انتقادی ایشان در امان نبود و ایشان نسبت به هیچ دولتی، حالت واداده و منفعل نداشت. آیت‌الله مصباح، همانند قوّۀ عاقلۀ انتقادی ظاهر شد و از زاویۀ نظری و معرفتی، به نقد و ارزیابی ‌پرداخت. حال این موضع فکری و عینی را با آنچه که آقای صادق حقیقت، روایت می‌کند، مقایسه کنید ... https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
21.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️گفتار کوتاه: ۳. روزگار محافظه‌کاران 🖇 کاری از: مجتمع‌فرهنگی‌سرچشمه https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
هدایت شده از احمدحسین شریفی
🖊 احمدحسین شریفی 🔻جهت اطلاع رئیس محترم «مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی» و چندین معاونت پیشین «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، جناب بابک نگهداری، «دکترای بیوتکنولوژی پزشکی»، خداوند در قرآن می‌فرماید «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ»، «نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» و «وسط‌بازی» و «پا را دو طرف خط گذاشتن»، شیوه کافران و منافقان و تفرقه‌افکنان است: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا» 🔻کافران و منافقان و شیادانند که «خودسازی» را در تقابل با «دیگرسازی» و «فردسازی» را منفک از «جامعه‌پردازی» تفسیر می‌کنند. مگر این نص قرآن نیست که می‌فرماید: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج، ۴۱) @Ahmadhoseinsharifi 🌹
🖇 تعلیقه: اگر حکمرانی ما، از قواعد منطقی تبعیت می‌کرد و دولت‌ها و مجالس و اقمار آنها، کارگزاران‌شان را مبتنی بر عقل سیاسی انتخاب می‌کردند، یک نهاد پژوهشی بسیار تخصصی در اختیار ایشان قرار نمی‌گرفت. مرکز پژوهش‌های مجلس، در حکم عقل منفصل مجلس است؛ عقلی که معطوف به امر سیاسی و حوزۀ حکمرانی است و باید از نوع عقل کل باشد. در اینجا، عقل جزوی، نه‌فقط کارساز و پیش‌برنده نیست، بلکه حاکمیت را به بیراهه سوق می‌دهد. در این مرکز، باید کسی گمارده شود که فهم حکمرانانه و راهبردی دارد. آن‌که عقل مستقل و اجتهاد شخصی در عرصۀ حکمرانی ندارد، به‌ناچار، مقلد و مطیع دیگران است و نمی‌تواند به تشخیصی که فراتر از مشورت‌هاست، دست یابد. جمهوری اسلامی از آدم‌های ذوالفنون و راهبردپرداز بهره نمی‌گیرد و بر عقول به‌تمامیت‌رسیده تکیه نمی‌کند، بلکه متوسطان و ضعفا را به کار می‌گمارد. چنین است که گرفتار بیماری‌های مزمن و دردهای علاج‌نشده گردیده است. حکمرانی در سطح فکری و معرفتی، محتاج مغزهای اندیشنده و عقول کامل است، نه آنان که یک قطعۀ فرعی و ناچیز از علم را می‌دانند؛ آن هم علم طبیعی که بی‌نسبت با حکمرانی است. در اینجاست که منزلت فرومایۀ علوم انسانی در نظم سیاسی جمهوری اسلامی، آشکار می‌شود. افسوس که در بر پاشنۀ تدبیر نمی‌چرخد و عمل از حکمت عملی، تهی است. در این حال، عرف سیاسی حاکمان به سوی قدرت‌مداری و محافظه‌کاری و سطحی‌نگری سوق می‌یابد و کارگزاران، سخنان سخیف و نازل می‌گویند که هم با عقل دینی تضاد دارد و هم با علم دینی. چنین است که باید دست‌نوشته‌های اطرافیان را روخوانی کنند و اگر بخواهند از خویش سخنی بگویند، اصحاب تفکر و نظرورزی حکمرانانه، زبان به ملامت و تخطئه آنان می‌گشایند. افسوس که در حرکت‌ها و تکاپوهای سیاسی و سیاستی، نشانی از تکامل و اعتلا نیست و ویژه‌خواران و نورچشمی‌ها و هم‌پالکی‌ها، امکان مدد اهل فکر و نظر را به نظم سیاسی، مسدود کرده‌اند. مهدی جمشیدی https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 حکیم انقلابی در برابر همۀ موج‌های سکولاریسم هویتی ایستاد و موضع‌گیری کرد؛ از جمله در مقابل ملیت‌اندیشی منهای اسلام. ایرانی‌گری به روایت سکولار در دورۀ پساانقلاب، از مهندس مهدی بازرگان آغاز شد و سپس در دولت لیبرال دهۀ هفتاد، بازتولید گردید. دولت‌های بعدی نیز هر یک به‌صورتی، به چنین روایتی از ایران معتقد بودند. مصباح، نام نمی‌برد، اما به اشاره می‌گوید بنیان این اعوجاجات و انحرافات در دولت عمل‌گرای هاشمی‌رفسنجانی نهاده شد. این همان لحظۀ ترمیدور است. آری، پراگماتیسم به سکولاریسم می‌انجامد؛ چنان‌که تکنوکرات‌های شبه‌انقلابی نیز بسیار زود، در همان مسیر و مدار هاشمی‌رفسنجانی قرار گرفتند و به اردوگاه اصالت قدرت و عرفی‌اندیشی پیوستند. مصباح، خط سکولاریسم هویتی را شناخت و این‌گونه صریح درباره‌اش سخن گفت. این چند دقیقه سخن وی، چکیدۀ همۀ تحولات استحاله‌ای در دهه‌های اخیر است. باید آن را بارها شنید و ساعت‌ها درباره‌اش تأمل کرد. این تک‌صدا، دیگر از حوزه شنیده نمی‌شود. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60