ایوان نجف عجب صفایی دارد / حیدر بنگر چه بارگاهی دارد چشم های به رنگ خون ات را / به پرستار خود کمی وا کن دل من شور می زند بابا / گریه های مرا تماشا کن گر چه بستم شکاف زخمت را / خون تازه دوباره می ریزد گر چه بر معجرم گره زده ام / لخته خون پاره پاره می ریزد شیر بردن برای قاتل ، خانم زینب یه بار رفت قاتل ببینه بهش فرمود بابام خوب می شه ، از بستر بلند میشه ضربه ای که زدی جبران می کنه ، مردم امونت نمی دن؛ اومد بره گفت آی دختر علی بزار آب پاکی رو دستت بریزم؛ شمیر هزار درهم خریدم، هزار درهم دادم تیز کردند ، هزار درهم دادم به یه سمی آغشته شده یه قطره اش تو دریا بریزه ماهی ها می میرن ، برو دیگه کار بابات تمومه یه جوری زدم ، داد زینب بلند شد ، وا ابتاه بعد لبخند قاتلت بر من / تو چرا خنده می کنی بابا شب بی مادری ما را باز / این چنین زنده می کنی بابا لب تکان می خورد ، چی میگه علی ، هر کسی در لحظه های مرگ خاطرات تلخش تو ذهنش میاد ؛ نه اینکه علی از این خاطرات تو لحظه رهایی داشته ، الان اوج خاطراتشه ، کدوم خاطرات؛ این شبا علی یاد غدیر نبود ، خاطره خوش بود دیگه؛ واژه هایی که خاطرات من است / باز تکرار می کنی هر بار کوچه ی تنگ، خنده و هیزم / میخ در، دود، آتش و دیوار سر شب از شکاف در دیدم / حال عباس را ز نیت تو  مردم از روضه خوانی ات امشب / سوختم پای وصیت تو دست او را گرفتی و گفتی / آبرویم بخر، امید علی پیش زهرا کن آبرو داری / رو سپیدم کن ای رشید علی جان تو، جان خواهرت زینب / ای علمدار کاروان حسین حیدر بی مثال عاشورا / جان تو، جان دختران حسین پسرم نکند کودکی شود تشنه / نکند دختری زمین بخورد نشود با تو خیمه ای بی آب / نکند مادری زمین بخورد دست هایت اگر زمین افتاد / نام زهرا به لب ببر، جان گیر بدنت را سپر کن و بشتاب / خم شو و مشک را به دندان گیر تشنه لب مشک آب را بردار / به لب کودک بگیر عباس تیر وقتی به چشم هایت خورد / مدد از زانوان بگیر عباس دست وقتی که نیست با صورت / از سر زین به خاک می افتی غرق در تیر، ای کمان ابرو / به زمین چاک چاک می افتی مادری می رسد به بالینت / دست دارد به روی پهلویش کاش چشمت نبیندش وقتی / جای یک دست مانده بر رویش