✅پاداش یک تواضع شخصی از تحصیلداران ،مالیات یکی از زوّار را در نجف، به شدت مضروب ساخت؛ به طوری که آن مرد از زندگی خود ناامید شد. به تحصیلدار گفت: «شکایتت را به امیرالمؤمنین می کنم.» جواب داد هر چه میخواهی بکن من از این حرفها نمی ترسم صبحگاه هنگام تشرف با اشک جاری عرض کرد: «یا علی! من زائر تو هستم، سزاوار است زائرین خود را حفظ فرمائی، عرض نیاز به پیشگاه تو آورده ام و پناهنده به آستان مقدست شده ام؛ یا علی! فلانی به من این چنین کرده؛ داد مرا از او بگیر!» هنگام ظهر برای مرتبۀ دوّم مشرف شد و حاجت خود را تکرار نمود. شامگاه نیز همین کار را کرد. در این سه وقت کسانی که از زوار شاهد بیدادگری تحصیلدار بودند به همراهی او آمین می گفتند. همان شب در خواب مردی را سوار بر اسب سفیدی دید که با تمام مشخصات او را صدا می زند پرسید: «شما کیستید؟» جواب داد: «تو به زیارت من آمده ای؛ من علی ابن ابیطالب (ع) هستم!» خواستم دست و پای مبارکش را ،ببوسم :فرمود: «همانجا بایست دیگر مرا قدرتی نماند که از جا حرکت کنم. فرمود: از فلانی شکایت داری؟ عرض کردم بلی! مرا برای ارادت به شما آزار کرده.» فرمود: به خاطر ما از او بگذر» عرض کردم نمیگذرم تا سه مرتبه تکرار نمود من قبول نکردم. در این هنگام از خواب بیدار شدم داستان خواب را برای زائرین شرح دادم همه گفتند خوبست فرمان مولا را اطاعت کنی. سه روز متوالی من شکایت می کردم و و شامگاه همان خواب را می دیدم که حضرت می فرمود: «از او به خاطر ما بگذر. شب سوم فرمود من مایلم ،بگذری تا پاداش یک کار خوبی که آن مرد کرده داده باشم پرسیدم: «چه کار کرده؟» فرمود: در فلان تاریخ با عده ای به طرف بغداد می رفت؛ عبورشان از محلی افتاد که قبه مرا مشاهده کردند؛ در میان این عده تا چشم او به دورنمای بارگاه من افتاد تواضع ،نموده از اسب پیاده شد؛ اینک میخواهم جبران این کارش را بکنم؛ او از دوستان ما خواهد شد؛ در ضمن برای تو پاداشی در قیامت ضمانت می کنم. از خواب بیدار شدم فردا صبح او را ،دیدم ،گفت: «به آقایت شکایت کردی؛ جوابت را نداد؟ :گفتم مولایم جواب داد ولی فرمود: به واسطه یک کار خوبی که انجام داده ای من از تو بگذرم آن کار این بود که تو با عده ای از دهکده سموات به طرف بغداد می رفتی همین که چشمت به قبه منوره علی افتاد، از اسب پیاده شدی و مقدار زیادی از نظر احترام و کوچکی پیاده راه ،پیمودی تا محلی که قبه را دیگر نمی دیدی. در ضمن آن ،جناب اجداد تو را به این نام و نشان یک به یک به من فرمود. تحصیلدار پیش آمد که دست و پای مرا ببوسد. گفت: «به خدا هر چه فرموده درست است؟ از من عذر خواست و به میمنت این ،سعادت که او را نصیب شده بود هزار دینار بین زوار تقسیم نموده آنها را ضیافت شایانی کرد. دار السلام، ج ۲، ص ۵۴ محدث نوری (ره) به نقل از بند تاریخ، ج ۳، ص ۱۵ https://eitaa.com/manabe_eslami/157