🔰 مسئله تاریخ تکرار می شود 🔰 داستان کوتاه 🌹 شهید بزرگوار حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالله میثمی رضی الله عنه نمایندگی امام رضوان الله تعالى عليه در قرارگاه خاتم الانبياء (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می گوید: ✍️ قبل از انقلاب در زندان ساواک شاه، برای زجر و شکنجه روحی، مرا با یک کمونیست هم سلول کردند که به من خیلی بدی می کرد. از جمله به آب و غذای من دست می زد که نجس شود و من نخورم. وقتی عبادت می کردم مرا مسخره می کرد. شب جمعه ای که او خواب بود دعای کمیل می خواندم، رسیدم به این فراز از دعا که: ... فَلَئِنْ صَيَّرْتَنى لِلْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ اهْلِ بَلائِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ احِبّائِكَ وَ أَوْلِيائِك؛ پیش تواگر مرا با دشمنانت به انواع عقوبت معذب گردانی و با اهل عذاب همراه کنی و از جمع دوستانت و اوليائت جداسازی. 📌 دلم شکست و گریه شدیدی سر دادم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که او (هم سلولم که کمونیست بود) نیز فطرتش بیدار شده و سرش را به سجده روی خاک گذاشته است. 🔸 در اینجا بیاد آن زن بدکاره ای افتادم که هارون الرشید لعنة الله عليه بخاطر اذیت و آزار باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر به سلول آن آقا برده بود افتادم (داستانهایی از علماء/۲۶) ╭┅─────────┅╮ 🌺 @BayaneNab ╰┅─────────┅╯