به نام خدا
شهید زنده تعریف کرده بود که در چهار مورد با شهادت نزدیک شدم اما این توفیق نصیبم نشد
اول وقتی که برای زیارت خرمشهر سه روز پس از فتح و آزاد شدن آن وارد شهر شدیم از همان ورودی اول خطر از ما رفع شد، چرا که پس از رد شدن ما از سه راهی خرمشهر مینی منفجر شده بود و سیله نقلیهای که عبور میکرد نابود ساخته بود.
خطر دوم سرباز راننده خوشمزه ای اش گرفته بود گفت می خواهید نیروهای مقابل را ببینید وقتی از کوچه ای نگاه به اروند رود کردیم رگبار فشنگ بود که ما را دنبال کرد فورا خارج شدیم.
خطر دوم حضوردر منطقه عملیات رمضان بود، ما که در شهر دزفول مشغول آموزش ضمن خدمت معلمان را به عهده داشتیم با دردسر مقابله با مسئولان هوادار انجمن حجتیه و ... اما وقتی شنیدیم رزمندگان نیاز به روحیه دارند؛ زن و بچه را در خانه امام جمعه مرحوم قاضی گذاشتیم و به خرمشهر رفتیم، اینجا بود که خبر آوردند صدامیان از کمبود نیرو برای حفظ خرمشهر خبردار شدند و در حال آمدن هستند، لیکن پس از چندی فردی آمد و گفت امداد الهی آنها را به عقب برگرداند چون انبار مهماتشان آتش گرفت اگر میآمدند ما اولین نفراتی بودیم که مورد شکار آنها در اتاق فرماندهی ارتش قرار میگرفتیم .
خطر چهارم در منطقه میمک بود که یک دفعه متوجه شدم سرعت نیسان بالا است و پیچ خطرناک یک طرف دره طرف دیگر ماشینهای روبرو این بود که با الهام الهی وسیله را به جوب در کنارکوه هدایت کردم تا متوقف شده الحمد لله اتفاق رد شد.
و بالاخره خطر پنجم وقتی بود که از بلندی کله قندی بین سومار و میمک پائین میآمدیم برای خارج شدن از منطقه متوجه شدم در کمر کوه، صدای مهیبی نزدیک پایم شنیدم به همراهان گفتم چرا شوخی میکنید این کار درستی نیست که سنگ پرتاب کنید گفتند اینجا کسی سنگ پرتاب نمیکند وقتی دقت کردیم دیدیم خمپارهای یک متری ما خورده است وعمل نکرده غلطان از بالای کوه به پایین می چرخد و می رود.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚
https://eitaa.com/ahlebet1📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈