در بوته آزمايش از علیه السلام نقل شده كه فرمود: در بني اسرائيل عابدي بود كه به هركاري دست مي زد مي ديد، راه تحصيل برايش كاملا بسته شده بود، تا مدتي همسرش مخارج او را تامين مي كرد تا اين كه همسرش نيز تمام گشت و چون سخت شدند عابد كلاف ريسماني كه تنها موجودي آنان بود برداشته به بازار رفت كه با فروش آن غذايي تهيه كند ولي چون كسي ازوي نخريد كنار دريا رفت كه پس از آب تني به خانه برگردد در آنجا صيادي را ديد كه ماهي فاسدي را صيد كرده است به او گفت: اين ماهي را به من بفروش و در عوض اين كلاف را بگير كه به درد دام تو مي خورد. صياد پذيرفت كلاف را گرفت و ماهي را به او داد، عابد به خانه آمد و آن را به همسرش داد كه طبخ نمايد وقتي او شكم ماهي را شكافت در آن مرواريد بزرگي را يافت، عابد آن را به بازار برد و به 20 هزار درهم فروخت، هنگامي كه ها را به خانه آورد (گدایی) درب منزلش آمده، گفت: اي به من بدهيد تا خداوند بر شما نمايد. عابد ده هزار درهم از پول مرواريد را به سائل داد، همسرش گفت: سبحان الله! تو نصف ثروت ما را يكباره از دست دادي؟طولي نكشيد كه سائل بازگشت و آن ده هزار درهم را پس داده گفت: خود شما آن را مصرف كنيد گوارايتان باد، من اي بودم كه خداوند مرا فرستاده بود شما را آزمايش كند كه شما چگونه مي باشيد و اكنون خداوند شما را پسنديد. منبع📚: رياحين الشريعه، جلد 5، صفحه 186، به نقل از حيوه القلوب مرحوم مجلسي، جلد اول https://eitaa.com/ahlebet1