🟥 آیا امام حسین علیهالسّلام از آغاز میدانستند به شهادت میرسند (بخش نوزدهم)
یکی دیگر از کسانی که تلاش کرد امام حسین علیهالسّلام را از مبارزه علیه دستگاه حکومت اموی منصرف کند، عبداللهبنعمر پسر همان عمر، خلیفهی دوم بود. او هم جزو کسانی بود که با یزید بیعت نکرد.
ماجرای عبداللهبنعمر هم از آن ماجراهای عجیب و غریب است. او با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؛ ولی وقتی علیّبنابیطالب علیهالسّلام به خلافت رسیدند، با آن حضرت بیعت نکرد؛ تا آخرین روز عُمرِ امیرالمؤمنین علیهالسّلام هم با ایشان بیعت نکرد.
وقتی امیرالمومنین علیهالسّلام به شهادت رسیدند و بعد از چند ماه معاویه توانست حکومت را قبضه کند، عبداللهبنعمر با معاویه بیعت کرد. بعد از مرگ معاویه، عبداللهبنعمر با یزید بیعت نکرد. این در صورت ظاهر خیلی عجیب بود؛ چرا که با پدر بیعت کرده بود، امّا با پسرش یزید، بیعت نکرد.
در واقع مأموریّت و نقشهای داشت. هدف و مأموریّت او از بیعت نکردن این بود که امام حسین علیهالسّلام را از نهضت و قیامش منصرف کند؛ بگوید من هم بیعت نکردم؛ منتها الان بیایید اینطور رفتار کنیم و این کار را کنیم؛ حالا بیاییم با حکومت بسازیم؛ درگیر نشویم؛ اگر بیعت هم کنیم ایرادی ندارد. یعنی خودش را همجبهی امام حسین علیهالسّلام نشان دهد و امام حسین علیهالسّلام را به پذیرش رسمیّت حکومت یزید راضی کند. چنین نقشهای داشت؛ ولی بعد از اینکه از امام حسین علیهالسّلام جواب منفی گرفت، به مدینه برگشت و در مدینه یک نامه به یزید نوشت و از حکومت او اعلام حمایت کرد.
جالب این است که بعد از واقعهی عاشورا، وقتی اسرا به مدینه برگشتند و خبر فجایعی را که در کربلا اتّفاق افتاده بود نقل کردند، مردم مدینه علیه حکومت یزید برآشفتند. در این موقعیّت، عبداللهبنعمر فامیلها و همقبیلهایهای خودش را جمع میکند و برایشان سخنرانی میکند و آنها را بهشدّت از برآشفتن علیه یزید نهی میکند؛ اینکه پیمانشکنی با خلیفه چقدر گناه دارد و غضب خدا را پیش میآورد و شما که با یزید بیعت کردهاید، نکند به فکر شکستن پیمانتان با یزید بیفتید و بخواهید پیمانتان را بهخاطر واقعهی کربلا بشکنید! امّا بعدها که یزید به دَرَک واصل میشود، معاویةبنیزید، در همان روزهای آغاز حکومتش بالای منبر رفت و گفت حق با امیرالمؤمنین علیهالسّلام بود؛ خدا جدّم معاویه را لعنت کند که حقّ او را غصب کرد. حق با امام حسین علیهالسّلام بود؛ خدا پدرم یزید را لعنت کند که امام حسین علیهالسّلام را به شهادت رساند. بعد هم گفت که من همینجا استعفا میدهم و حق با علیّبنالحسین علیهالسّلام است. امّا او در فاصلهی کمی از این ماجرا مُرد و به احتمال بسیار قوی خود بنیامیّه بهخاطر این ضربهای که به حکومت زد، به او سم دادند و او را کشتند.
جالب اینجاست که بعد از اینکه عبدالملک مروان به حکومت میرسد، عبدالملک، حجّاجبنیوسف را به مدینه میفرستد. حال ببینید چقدر عبرتآموز است! این عبداللهبنعمری که با امیرالمؤمنین علیهالسّلام بیعت نکرد، شبانه به کاخ حجّاجبنیوسف میآید و میگوید من آمدم با شما بیعت کنم. او میگوید آقا این چه وضعش است؟ خوب میگذاشتی صبح میآمدی! عبدالله میگوید: نه! من از پیغمبر خدا صلّیاللهعلیهوآله شنیدم که میفرمود: مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد و با او بیعت نکند، به مرگ جاهلیّت مرده است. من میترسم امشب بمیرم؛ فردای قیامت چگونه جواب خدا و پیغمبر خدا را بدهم؟! من آمدهام تا با شما بیعت کنم. حجّاجبنیوسف همانطور که دراز کشیده بود پایش را از زیر لحاف بیرون میدهد و میگوید فعلاً حال ندارم دستم را بدهم ببوسی؛ پای مرا ببوس! او هم کفِ پای حجّاجبنیوسف را میبوسد و با او بیعت میکند! ببینید کسی که به امیرالمؤمنین علیهالسّلام سر نمیسپارد و به امام حسین علیهالسّلام یاری نمیرساند، چه ذلّتی گریبان او را میگیرد!
#شهادت_امام_حسين عليه السّلام