یکبار رفتیم به مدیر گروه گفتیم: از ما که دارد میگذرد، اما برای ترم بعد یک استاد خوب بیاورید، این درس حیف است.
گفت: از کجا بیاورم؟
ما سرخ و سفید شدیم، در همان لحظه خون، خونمان را خورد اما سکوت کردیم.
حالا که "آرزوهای دست ساز" تمام شده میبینم مسئله اساتید و وضعیت علمی دانشگاه، فقط چالش ما چند نفر توی دانشگاه کوچک خودمان نیست. مسئله خیلیها توی کشور است.
منتها بعضیها فقط غر میزنند،
بعضیها به دانشگاههای خارجی و پاک کردن صورت مسئله فکر میکنند،
و بعضیهای دیگر آستینهایشان را بالا میکشند و یک یاعلی میگویند و آرزوهایشان را خودشان میسازند.
پانوشت:تاریخ شفاهی پیشرفت هم عجب چیز حال خوب کنی است ها :)
#آرزوهای_دست_ساز
#چند_از_چند
#هفت_از_هشتاد
#کتاب